متن دلنوشته عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته عاشقانه
سر برگزار بر بالین شکسته های قلبم
بال یخ زده اشک هایم را حس میکنی؟!
عجیب شاکی ست چشمانم از روزگاری که بی تو میگزرد
کمی بدم از عشقت در ضمیر ناخودآگاهم، میخواهم دچار شوم، دچار تو، دچار عشقی که پایانش آغوشی از جنس بند تن تو باشد......
«فاطمه دشتی»
مراقبم باش چون چشمانت
سخت به آغوشم بکش تا از تمام ضمایر دیگری جز تو پاک شوم
من فتح شده سپاه چشمان تو ام
بر ویرانه های دلم حاکم تویی،فرمانروایی کن و بساز آبادی بر خرابات پایتخت این قلبِ شکسته که بتازم تا بی نهایت برای ترسیم با تو بودن........
نه ضربان هوا سرد نمی کوبد
یخ بندان نگاهت دیوانه ام کرده
سنگ دل !برق ستاره نگاهم را ندیدی؟!
تمام این ضمیرِ منِ عاشق به شوق دیدنت پر میزند اما همین یخبندانِ سردِ بی تفاوت بودنت برای سو سو زدن ستاره قلبم کافیست.....
*༺🌻✨༻
چقدر خوبه که هستی😍✨
چه خوب که تو خیالم هوامو داری 🌧☔️
چه خوب تر که دوستت دارم💜
همیشه باش، خب؟!
من نیاز دارم به اینکه کسی رو مثل تو دوست داشته باشم.. 🚶🏿♀🌻
من نیاز دارم به اینکه کسی مثل تو منو دوست داشته باشه 😊
اینجا تویی...
بیمار توأم
برایم تجویز کن:
مهرِ دلت را ، برای قلب شکسته ام
گرمای دستت را ، برای لرزش دستانم
محبتِ نگاهت را ، برای چشمانِ بی فروغم
آرامش آغوشت را ، برای آشفتگی هایم
و بوسه هایت را ...
آخ بوسه هایت را ...
من ، برای درمانم فقط...
من به خودم تمامت را قول داده بودم .
گفته بودم سهم من خواهی شد .
تو در تمام جاهای خالی زندگیم پر شده بودی .
تو تمامت سهم من بود .
آنچنان در آینده ام روشن به نظر می آمدی
که تمام گذشته را خط زده بودم .
تو...
بر سر کوچه بن بست دلم خیمه زدم
تنها با مرور چشمانت دلم پیر میشود
التماست میکنم برگرد
تنها این غرور برایم مانده بود آن هم حراج نگاهت.......
«فاطمه دشتی»
این پاییز هم گذشت مردادی دیگر منتظر می مانم تا بیایی و حواست را در حیاط خیالم بی خیال رها کنی و من حوض آبی نگاهت را بی حد و مرز بر ایوان دلم رنگ کنم.....
«فاطمه دشتی»
در ادامه تکه ای متن از خودم نوشتم
که خودم خیلی دوستش دارم
امیدوارم شماهم لذت ببرید از مطالعه اش🌹
.
دلم میخواهد کودکی ام را با حال ترکیب کنم
با سادگی های کودکانه
مهربانی های از ته دل
چشمم را به دنیا ببندم
گوشه ای دنج
جایی که هیچ...
در قاصدکها
دنبالش میگشتم
در آینه ها می جستم
از سیب می پرسیدم
صدفها دور بودند
به باران نرسیدم
من در پی خوشبختی از نفس افتاده بودم
که تو دستم را گرفتی
ومن فقط عشق را به خاطر می آورم!
مهدیه باریکانی
یار همیشگی من...
نمیدونم بهت گفته بودم یا نه؟
وقتایی که نیستی
زمان نمیگذره
صبح شب نمیشه اما
غروب تو روز موج میزنه
گفته بودم که
وقتی کنارم نیستی چقدر سنگینی نگاه بقیه اذیتم میکنه؟
خب حق هم دارن آدم نصفه و نیمه هم نگاه داره....
راستش وقتی تو نیستی...
شعر اگر نتواند
موهایت را بسراید
وکلمات،زیبایی چشمان مشکی ات را توصیف کند.
وقافیه ها با عطر تو پر نشوند.
به چه کار می آید؟
به صبح می رسد؟
آیا ارزش وقت را دارد؟
لیکن شعری که شما را ندارد،محبوبم.
من را شاعر نمیکند...
نه پاریس
نه اینجا
نه دمشق...
دوستت دارم، بی نهایت...
تا قیامت...
دوستت دارم به اندازه ی هفت آسمان...
به اندازه ی هشت بهشت...
دوستت دارم عاشقانه، عاقلانه، منطقانه...
تا قیام قیامت، چه بخواهی، چه نخواهی، تو کسی هستی که من دوستش دارم...!
می خوام برم کلانتری.
+ برای چی؟
می خوام از یه دزد شکایت کنم!
+ آدرس بده جنازه بگیر.
یعنی آدرس خودت رو به خودت بدم؟
+ چی؟!
آره، می خوام برم کلانتری از توای شکایت کنم که دلم رو دزدی.
اما این دزدی، با تمام دزدی های جهان فرق...
گرفتارم جانم!
گرفتارىِ من با تمامِ آدمهاى روى زمین فرق دارد
گرفتار چشمانى هستم که خودت،
از حال خوشش بى خبرى...
گرفتارىِ من دوست داشتنى است...
من و تو در جزیره ای که راه ندارد جایی
من و تو در باغ بهشتی
من و تو در غار زیبایی
در جنگل سرسبزی...
من و تو در قلب همدیگر شده ایم زندانی
و چه خوب است این زندان حبس ابد باشد
متن رعناابرا