جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
زیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرد!...
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم تُراهر قدر افشرده ای دل را ، بیفشارم تُرا...
گفته بودم بی تو می میرد دلم اما نمرد ...زنده ماند آری ولی دیگر برایم دل نشد ......
بی چاره دل که غارت عشقش به باد دادای دیده خون ببار که این فتنه کار توست...
کاش روزی برسد هر که به یار ش برسددل سرما زده ما به بهار ش برس...
بعضیا نمیتونن بگن دوست دارماما بجای اون میگن:مواظب خودت باش سرما نخوریهرموقع رسیدی خبرم کندیر نخوابی،،خسته میشیاینا خیلی دلشون دریاست.....
چاله لپ بهونس ، کسی که بخواد دل ببره با چاله چوله هایِ زندگیشم دلتو میبره !...
زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد...
در نبودت به کسیباج ندادم هرگزکاروان نیست که *دل*هر که به جایت آید...!...
عشق را فقطبا حلقه در دستدرگیر نکنیمعشق را تا به ابدبه دل زنجیر کنیم ......
خوشبختی یعنی همه چیزت پیش یه نفر باشهدلت،فکرت،نگاهت...
دو دستت را به من بسپارکه با آنهادل خود را نگه دارم......
هر که در سینه دلی داشتبه دلداری داددل نفرین شده ی ماستکه تنهاست هنوز......
ندید در دل شوریده ام چه طوفانیست...
بی عشق دلمجز گرهی کور چه بود؟دل چشم نمی گشوداگر عشق نبود...
هزار بار پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشودگر دلی بیازاری......
سال هاست که تو را به دل آورده اماما به دست نه......
دلم دریاچه غم شد دوبارهبخوان ای دل محرم شد دوباره...
گهی بر سر/ گهی بر دل/ گهی بر دیده جا دارد......
هر که خود داند و خدای خودشکه چه دردیست در کجای دلش...
حق نداری به کسی دل بدهی الا*من*...
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ایز دل نخواهد رفت...
کار تو در چشم ما ابرو گره انداختن کار ما با اینهمه دل را به چشمت باختن...
دستان کوچکتچنگهای بزرگیبه دل می زنند...
گیسو بسته ام به نسیم آمدنتبی قراری های دل را...
من همانمکه شروعش کردی!نکند دل بکنیدل ندهیبی سر و سامان بشوم...!...
زیباترین چیزی که درجاده عشق دیدمتابلویی بود که روش نوشته شده بوددوست داشتن دل میخواهد نه دلیل...
زندگی باید کردگاه با یک گل سرخگاه با یک دل تنگ...
حق نداریبه کسی دل بدهی الا منپیش روی تو دو زاه استفقط من یا من ......
آنچه روزی در تنم / دل داشت نامبس که سختی دید / امروز آهن است...
دل نزد تو است / اگر چه دوری ز برم...
ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست...
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست...
خیال او چو ناگه در دل آیددل از جا میرود / الله اکبر...
من دلم پیش کسی نیست!خیالت راحت...منم و یک دلدیوانه ی خاطر خواهت......
صدایت میکنم با عشقجوابم میدهی با جانهمین جان گفتنت عشقمهوایی میکند دل را...
حالا که دلبری را بلد شدیدهنر دل نگه داشتن را زود تر یاد بگیرید...
به خوابم بیادل که نمی داندرفته ای!...
چه فرق میکند خوابم ببرد یا نبرددل است و هنوزآب در هاون می کوبد!...
ای دل می بینی که اودردمرا نمی بیند...خاکاو میشوئم و گردم را نمی بیند......
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن! جانا / سرم از فکر تو خالیستدلم را چه کنم...؟...
هر چه بجز خیال او / قصد حریم دل کنددر نگشایمش به رو / از در دل برانمش......
عاشقت بودمولی ناجور سوزاندی مرانقره داغش میکنم دل را اگر یادت کند...
دل کندن اگر آسان بود فرهاد کوه نمی کند/ دل میکند......
برای داشتنتدلی را به دریا زدمکه از آب میترسید......
من چه می دانستم دل هر کس دل نیست...
رفتیم و داغ دل ما به دل روزگار ؟ هه! رفتیم و داغ دل ما به هیچ کس نماند...
گر چه شب تاریک استدل قوی دار / سحر نزدیک است...
هرگز دل از محبت او بر نداشتم...
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری ؟...