متن رضا حدادیان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رضا حدادیان
کوه می دانست
که به پایش
نخواهد ایستاد
رود.
رضاحدادیان
نگفته ی دریاست
جزیره.
رضا حدادیان
داشتند قسمت می کردند
لبخندهاشان را با هم
اتومبیل های سپید وسیاه
کاش تمام نمی شد ترافیک!
رضاحدادیان
بازیچه ی دست باد شده است
پرده
پنجره را می بندم.
رضاحدادیان
سررفته بود
حوصله ی اشک
افتاد.
رضاحدادیان
از پنجره ی صبح، دهان ساخته اند
بر بالِ نسیم، آشیان ساخته اند
هربار تو را دید دلِ من پَر زد
انگار تو را از آسمان ساخته اند.
رضاحدادیان
لابه لای جمله ها
کلمه ای تنها مانده است
که منم.
رضاحدادیان
تنها
شکوفه می داند
چه کشیده ام
از دست تگرگ.
رضاحدادیان
بگذار برف ببارد درمتن!
شعرهایم تصمیم خود را گرفته اند
می خواهند سپید باشند.
رضاحدادیان
خیابان
عبور می کند از اتوبوس
تا در خیابان بهار
تو
مرا شکوفه شوی
ومن
تو را پروانه.
رضاحدادیان
گُلِ خورشید پژمرده ست،می دانی؟...نمی دانی
دلِ آیینه آزرده ست،می دانی؟... نمی دانی
شب است و کوچه ی آه و غرورِ آسمانی که-
-شبیه من،زمین خورده ست،می دانی؟...نمی دانی
وَ گوش کاج ها بی تو پُراز فریادِ تاریکِ-
-کلاغانِ سیه چُرده ست،می دانی؟...نمی دانی
عجب جشن قشنگی!میز آماده ست،امّاحیف-
-کسی...
وَ سطر آخر است وسایه ای بر خاک می ریزد-
-که تندیسی تَرَک خورده ست،می دانی؟..نمی دانی
نمی دانی
رضاحدادیان
گُلی لبریز افسون،بی خیال گریه های شمع-
-دلِ پروانه را بُرده ست،می دانی؟...نمی دانی
رضاحدادیان
عجب جشن قشنگی!میز آماده ست،امّاحیف-
-کسی سهم مرا خورده ست،می دانی؟... نمی دانی رضاحدادیان
وَ گوش کاج ها بی تو پُراز فریادِ تاریکِ-
-کلاغانِ سیه چُرده ست،می دانی؟...نمی دانی
رضاحدادیان
شب است و کوچه ی آه و غرورِ آسمانی که-
-شبیه من،زمین خورده ست،می دانی؟...نمی دانی
رضاحدادیان
گل خورشید پژمرده ست،می دانی؟...نمی دانی
دلِ آیینه آزرده ست،می دانی؟... نمی دانی
رضاحدادیان
درخت را شکست
امّا
از پس کوه بر نیامد
باد.
رضاحدادیان
چمدانی بود
که هرگز باز نشد
دلم.
رضاحدادیان
باد را
می ریزم در باغ
تو در من می وزی.
رضاحدادیان