متن سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیامک عشقعلی
ما اشرف مخلوق و دلگیریم! هر روز...
از هرچه لطفت بود ما سیریم! هر روز...
دیگر نمی خواهیم اصلا زندگی را
چون زنده، زنده، زنده می میریم! هر روز...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
مگر از کنار خواب هایم عبور می کنی؟،
که با هر طلوع
عطر گل سرخ می گیرد،
پیراهنم!
🟩 سیامک عشقعلی
یک روز صبح
از خواب آینه ها بلند می شوی و می بینی؛
آسمان عجیب بوسیدنی شده!
دلت می خواهد با تمام آغوشت،
وسعت عطرآگینش را تصاحب کنی...
هر عابری را که ببینی،
شیرینی لبخند نگاهش،
به جان شوقت خواهد نشست!
می توانی ترنم تنفس درخت ها را بشنوی!
می...
زیبایی ات
تنها شعری ست،
که عاشقانه می خوانمش!
و می بوسمش،
هربار
با هر نگاه!
🟩 سیامک عشقعلی
نگاهم کن تماشایت کنم که
جنون دارم! گرفتارم! گرفتار!
شدم آتش فشانی از تمنا
تنت را دست شعرم باز بسپار
شبم در بی قراری گُر گرفته
نمی دانی خودت هم، ماه هستی!
چه بی اندازه با من ناز داری
ندارم چاره ای! دلخواه هستی!
تو طغیان کن به سمتم مثل...
من هجر کشیدم که شوم شاه! عزیزت!
ماند از تو برایم غزلی... آه... عزیزت!
در آتشِ زندان غمت، سوختم! اما
افسوس نشد یوسف این چاه، عزیزت...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
از کوچه بازم عطر بغض برگ پیداست
با یاد تو در این هوا، باران دلم خواست
اشکی چکید از چشم هایم تا بگوید؛
پاییز یعنی: یک نفر ناجور تنهاست...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
می خواستم شعری بخوانم، خوش آمدی!
امید من! آرامِ جانم! خوش آمدی!
دلگیر از نامهربانی ست، بغض من
بنشین کنارم، مهربانم! خوش آمدی...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
خشک بودم در کویری از نیاز
می شدم تکرار در بغضم و باز...
دردهایم اشک می شد در نماز
روزها با مرگ... شب ها شعرساز
حکم صادر کرد چشمانت به ناز
باتو شد دنیای من، مشمول عشق!
ناز لحنت برد هوشم را و برد
راستش دل در دلم یک لحظه...
غم سرخی به دلم ماند، بگویم خوب است
تو فقط شعر مرا هم که بخوانی، کافی ست!
بروی، بی تو بمانم و بمیرم؛ اما
به خداوند قسم این، خودِ بی انصافی ست!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
گرچه دل کندی و رفتی، دلبرم هستی هنوز
عشق من! با شعرها در دفترم هستی هنوز
من وصالت را ندیدم گرچه با آغوش خود
با جسارت! بی جسارت! همسرم هستی هنوز
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
گرچه من در جنگ، با دنیا و تقدیرم هنوز
در خیالاتم برایت باز می میرم! هنوز...
قسمتم هرگز نشد آغوش گرمت، خوب من!
راستش بدجور از این عشق، دلگیرم هنوز!
گاه می بینم تو را از دور؛ اما بی صدا!
دوستت دارم! دلیلش را نمی دانم؛ چرا...
آمدم دریا شوم...
ای کویر خشک! باران می رسد
غصه های ما به پایان می رسد
گرچه چاه غم، پر از آوارگی ست
آخرش یوسف به کنعان می رسد
شاعر: سیامک عشقعلی
بلایی به سرم آوردم این بار
که هیچی رو لبم، خنده نمیشه
دیگه مثل قدیما شوق چشمام
به فکر لمس آینده نمیشه!
چه روزایی رو بی تو باخت این مرد
نمیگم که بدونی چی کشیدم
خودت خواستی قفس زندون من شه
من از رویای عشقت دل بریدم!
دوباره طرح لبخند...
من، کوچه، دردی بی عبور...
این بغض دارد طعمِ گور!
دلتنگ چشمان توام
در غربتی تاریک و کور
بیزارم از هر فاصله
شد بی تو بودن حرف زور
با اشک هایم، باز هم
می بوسمت از راه دور...
شاعر: سیامک عشقعلی
باز بی من رد شد از این کوچه، او!
چشم هایم! چشم هایم تیز شد
باز انگاری توهم می زنم!
باز این رویا چه دردانگیز شد...
[دخترم:] بابا بیا صبحانه! / من،
همچنان با یاد او در کوچه ام...
(دخترم فهمیده حالم خوب نیست!)
چشم هایش از غمم لبریز شد......
گریه کن! به حال این شاعر زخمی که هنوز
آسمونش پره از هوای سرد رفتنت!
اونی که به پای موندنت، نشست و تا ابد
حتی یک لحظه نخواست که بشه مردِ رفتنت...
سیامک عشقعلی
دلدار می آید دلت، می لرزد از شرمی عجیب
از اشتیاقش باز هم، بی پرده زیبا می شوی!
عاشق که باشی روز و شب، بی تاب هستی مثل تب
هرقدر هم پنهان کنی، یک بار رسوا می شوی!
شاعر: سیامک عشقعلی
عاشق که باشی، غرق رویایی همیشه
با یک نفر، هر لحظه، تنهایی همیشه
دنیا برایت می شود شعری پر از گل
عاشق که باشی، خوب و زیبایی همیشه
شاعر: سیامک عشقعلی
ای نبودت، انهدام زندگی!
عطر دستانت، سلام زندگی
خوش نشستی بر دلم! زیبای من!
دوستت دارم به نام زندگی
شاعر: سیامک عشقعلی
دلم مثل قفس، با بغض و بارون
تو تنهایی این ساحل می خونه
یه دریا اشک تو چشمامه/ این بار
من آغوش تورو دارم بهونه...
برای خواب این شعرای غمگین
بوی پیراهن تو باشه بسه!
منم تنهاترین عاشق که خسته ست
سرم رو دامن تو باشه بسه
کجای قصه خوابت...
باز تبسم رسید
عشق ندا می دهد:
هرچه بخواهد دلت
هرچه! به ما می دهد
در دل شب غنچه زد
صبح تمنا شدن!
رود شو ای هم نفس
تا لب دریا شدن
قصه ی فرهاد شو
با تب شیرین برقص!
می گذرد زندگی
شاد و غمگین، برقص!
با تو ردیفم،...