متن سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیامک عشقعلی
ما باز می آییم...
آبی تر از دریا!
از کوچه ی دیروز
همراه با فردا!
با وسعتی از نور
با آسمانی شاد!
هم شوق با بوسه،
از هرچه غم آزاد!
با چشمه ها هم فصل
با رویشی پربار!
ما بازمی آییم
با عطرِ گندم زار!
در انتهای شب
اندوه مغلوب...
علت زیستن ما و شماست،
هدیه ایی هست و از سمت خداست.
عاشقی کن که زمان می گذرد
عشق از خوب ترین دغدغه هاست!
«سیامک عشقعلی»
سیامک عشقعلی، شاعر و نویسنده ایرانی است. او در سال ۱۹۸۹ در شهرستان بیجار (کردستان) متولد شد. سیامک عشقعلی از دوران کودکی به نوشتن علاقه مند شد و بعدها آثار خود را در شبکه های اجتماعی منتشر کرد. عشقعلی با آثار خود در دسته های شعر و داستان شناخته می...
می ترسم فتح الله! تاوان داره! بیچاره نشیم؟
تو فکر می کنی من قلبنا راضی هستم؟ نه به پیر! نه به پیغمبر! ده آخه نمی بینی مگه؟ سی و خرده ایی سن داریم،
هنوز چوپون میرزا هستیم! اگه الان تمومش نکنیم یه روز هم باید گوسفندای سلیمان رو ببریم چرا!...
اسم مرا پرسید... بوسیدمش!
( آری دلم لرزید! بوسیدمش! )
وقتی تمنا در دلم شعله زد...
وقتی کسی نشنید بوسیدمش!
بوسیدمش وقتی که شب می رسید
با صبح و با خورشید بوسیدمش!
زیبای من آیینه را فتح کرد
چون ماه می تابید بوسیدمش!
دنبال او افتادم و آخرش
تا خسته...
او حرف می زد... من ولی محو صدایش...
می ریخت دور از چشم او قلبم برایش...
زیبایی اش در واژه هایم جا نمی شد!
انگار می رقصید باغی با هوایش...
بالا بلای من به قدری ناز دارد
یک شهر می میرد برای اعتنایش!
هرچند از او مهربان تر نیست اما...
آخرش هر بخت از خواب خودش پا می شود
قفل های بسته ی هر قصه ای وا می شود
می رسد یک فصل سرسبز از شکفتن... آخرش،
عشق پایان قشنگ رسم دنیا می شود!
«سیامک عشقعلی»
چه اکنونی از این زیباتر ای زیبا که هستی
نیازی با تو به خورشید و به فردا ندارم
برای زنده بودن، زندگی کردن، نمردن
دلیلی بهتر از عشقت در این دنیا ندارم!
«سیامک عشقعلی»
با توجه به اشعار، نوشته ها و تفکرات در آثار سیامک عشقعلی، می توان گفت که او به طور قابل توجه ای به مسائل انسانی می پردازد. در آثار او، عشق، خواب، رویا، زمان، مرگ و زندگی و سؤالات فلسفی و معنوی به عنوان موضوعات اصلی مورد بحث قرار می...
اگر دیوانه در دیروز بودیم
شدیم امروز عاقل های تنها
صدف ها می روند از موج با موج
در آخر سمت ساحل های تنها
نوشتی: چیست فرق ما؟ نوشتم:
چه می دانی تو از دل های تنها؟
«سیامک عشقعلی»
امروز می خواهم هوایت را ببوسم
پروانه باشم چشم هایت را ببوسم
اسمم چه زیبا می شود با لحن نازت
انگار می خواهم صدایت را ببوسم
رد می شوی از خواب هایم گاه و بی گاه
یکبار باید جای پایت را ببوسم
با یک نگاهت هم دلم شاد است از...
دین خدا مگر اجبار می شود؟
آقا شما بگو این صحنه درد نیست!
سیلی به صورتِ ناموس می زنند
در شهر ما کسی انگار مرد نیست!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
خواستم یوسف بمانم تا ابد
خواستن آن قدرها ممکن نبود!
دست آدم سیب چید از وسوسه
جد ما یک لحظه را مومن نبود...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
خون شد این رود بیا برگردیم!
خواهشاً زود بیا برگردیم!
می زند شعله به جانم بغضت
تار تا پود! بیا برگردیم!
آسمان مانده چه تنها بینِ
آتش و دود... بیا برگردیم!
می نوازم به خجالت با سوز
بس کن ای عود! بیا برگردیم!
اشتباه آمده ایم انگاری
عشق، غم بود...
هرجا که گاهی خسته بودی...
خندیدنت هرجا که شد آه!
هرجا که قلبت را شکستند
در کنج زندان یا تهِ چاه،
یادت بماند فتح با ماست!
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳
«مرد» کویر حسرت و جنون بود
که گل سرخ شکفت و «زن» عشق شد!
خندیدی و دلم برات رفت... بعد؛
علاقه ی ساده ی من عشق شد!
عشق تو پایان یه قرن درده!
حس می کنم کسی دعام کرده!
این پسرِ اردیبهشتی هر روز
جهانشو دور چشات می گرده!
طول...
تووی سرم یه کرکس
توو آستین من مار!
اطرافمو گرفتن
یک مشت گرگ و کفتار!
یک عده تووی آینه
شعرامو می سوزونن!
یک عده تووی خوابام
هرشب رجز می خونن!
هی می زنن که دنیام
ویرون بشه بپاشه!
یک عده خیلی می خوان
سر به تنم نباشه!
هر روزِ زندگی...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد!
بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتاد
باز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخ
قرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد
«دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد باز
کفر عاشق شد و بر سجده ی آدم...
بغض در چشمان سردت جان گرفت
گریه کردم، آسمان باران گرفت...
ماه غمگین! می شود آیا مگر
اشک های مرد را آسان گرفت!
یوسفم در چاه، دلتنگِ پدر
جای قعر چاه را زندان گرفت!
من گرفتارم به زخم بی کسی
شاعری که درد بی درمان گرفت!
باز هم در گریه...
ای غم هر لاله ی پرپر سلام!
ای سکوت گریه ی حیدر سلام!
ماه نامت نور را تفسیر کرد
بر تو ای از عشق تنهاتر سلام!
خاک تا روزی که باشد کربلاست
جاودان شد بغض پیغمبر، سلام!
آسمان بوی غریبی می دهد
بیت بیت شعر من با هر سلام...
با...
از تمام هرچه زیبا دیده بودم سر تویی!
در قیاس ماه با زیبایی ات، بهتر تویی!
گفته بودی دوست داری شعرهایم را بخوان:
علت این شعرها تنها تویی دلبر! تویی!
جمعی از اهل هنر گفتند جادو می کنم
من فقط یک واژه پردازم که جادوگر تویی!
در هوایت زندگی کردن...
از اولِ این قصه تو هم باخته بودی...
در باورت از عشق چه ها ساخته بودی!
گفتی که چرا آخرش این شد؟ به تو گفتم:
با مُهره ی سرباز دلت تاخته بودی!
گفتم که... فریب است! فریب است! فریب است!
رفتی و ندانسته و نشناخته بودی...
ویران شدنت این همه!...
شاهباز ملک هستی! از ازل در یک ابد،
می درخشد پرچم سبز ولایت با علی!
عشق آمد آسمان را بست بر بازوی او
عرش را یکباره جان بخشید ذکرِ «یاعلی»!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
عید غدیر بر عاشقان امامت و ولایت مبارک 🌷