متن سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیامک عشقعلی
خواستم یوسف بمانم تا ابد
خواستن آن قدرها ممکن نبود!
دست آدم سیب چید از وسوسه
جد ما یک لحظه را مومن نبود...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
خون شد این رود بیا برگردیم!
خواهشاً زود بیا برگردیم!
می زند شعله به جانم بغضت
تار تا پود! بیا برگردیم!
آسمان مانده چه تنها بینِ
آتش و دود... بیا برگردیم!
می نوازم به خجالت با سوز
بس کن ای عود! بیا برگردیم!
اشتباه آمده ایم انگاری
عشق، غم بود...
هرجا که گاهی خسته بودی...
خندیدنت هرجا که شد آه!
هرجا که قلبت را شکستند
در کنج زندان یا تهِ چاه،
یادت بماند فتح با ماست!
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳
«مرد» کویر حسرت و جنون بود
که گل سرخ شکفت و «زن» عشق شد!
خندیدی و دلم برات رفت... بعد؛
علاقه ی ساده ی من عشق شد!
عشق تو پایان یه قرن درده!
حس می کنم کسی دعام کرده!
این پسرِ اردیبهشتی هر روز
جهانشو دور چشات می گرده!
طول...
تووی سرم یه کرکس
توو آستین من مار!
اطرافمو گرفتن
یک مشت گرگ و کفتار!
یک عده تووی آینه
شعرامو می سوزونن!
یک عده تووی خوابام
هرشب رجز می خونن!
هی می زنن که دنیام
ویرون بشه بپاشه!
یک عده خیلی می خوان
سر به تنم نباشه!
هر روزِ زندگی...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد!
بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتاد
باز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخ
قرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد
«دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد باز
کفر عاشق شد و بر سجده ی آدم...
بغض در چشمان سردت جان گرفت
گریه کردم، آسمان باران گرفت...
ماه غمگین! می شود آیا مگر
اشک های مرد را آسان گرفت!
یوسفم در چاه، دلتنگِ پدر
جای قعر چاه را زندان گرفت!
من گرفتارم به زخم بی کسی
شاعری که درد بی درمان گرفت!
باز هم در گریه...
ای غم هر لاله ی پرپر سلام!
ای سکوت گریه ی حیدر سلام!
ماه نامت نور را تفسیر کرد
بر تو ای از عشق تنهاتر سلام!
خاک تا روزی که باشد کربلاست
جاودان شد بغض پیغمبر، سلام!
آسمان بوی غریبی می دهد
بیت بیت شعر من با هر سلام...
با...
از تمام هرچه زیبا دیده بودم سر تویی!
در قیاس ماه با زیبایی ات، بهتر تویی!
گفته بودی دوست داری شعرهایم را بخوان:
علت این شعرها تنها تویی دلبر! تویی!
جمعی از اهل هنر گفتند جادو می کنم
من فقط یک واژه پردازم که جادوگر تویی!
در هوایت زندگی کردن...
از اولِ این قصه تو هم باخته بودی...
در باورت از عشق چه ها ساخته بودی!
گفتی که چرا آخرش این شد؟ به تو گفتم:
با مُهره ی سرباز دلت تاخته بودی!
گفتم که... فریب است! فریب است! فریب است!
رفتی و ندانسته و نشناخته بودی...
ویران شدنت این همه!...
شاهباز ملک هستی! از ازل در یک ابد،
می درخشد پرچم سبز ولایت با علی!
عشق آمد آسمان را بست بر بازوی او
عرش را یکباره جان بخشید ذکرِ «یاعلی»!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
عید غدیر بر عاشقان امامت و ولایت مبارک 🌷
خورشید عشقم! ای بهار باور من!
ای در همین دنیا بهشت دیگر من!
ای بهترین رویای سبزِ تا همیشه
ای خوب من! ای اولینِ آخر من!
من در کدامین لحظه دیدم خنده ات را؟
هوش و حواس انگار پرزد از سر من
در روزهایی که کسی عاشق نمی شد
بردی...
زندگی «جنگ» بود
برای «نامنظم» بودنش
آموزش ندیده بودیم!
«من» و «تو»
هر کدام
اولین و آخرین سرباز این قصه،
خودمان برای خودمان!
آنقدر تنها هستیم که گاه
رو در روی یکدیگر
برای کشتن «ما»
بی رحم می شویم!
▪️سیامک عشقعلی
زبور
تورات
انجیل
قرآن...
ای کاش در صفحه ایی، سوره ایی، آیه ایی
حتی کوتاه!
می گفتی:
مبادا دلی را بشکنید!
▪️سیامک عشقعلی
من اهل جاده های بی غروبم
من اهل دردهای بی شروعم
برایم باختن معنا ندارد
که من همیشه در حال طلوعم
من اهل روزهای بی نشانم
من اهل کوچه های بی عبورم
هزاران بار اگر از پا نشستم
بلندم کرد در آخر غرورم
ندارم ترس از امواج دریا
هزاران صخره...
به اشک نخبه های در امین آباد سوگند!
به نام هر شهید کشته در راه خداوند!
به آه کارگر! وقتی که خالی ماند دستش،
به نسل ناامید از زندگی و فکرِ لبخند!
به بغض شاعر تبعیدیِ دلمرده و طرد
به شب تا صبح جان کندن برای مزدِ نا چند...
فقط...
آهسته بکوب درب را! ... انگار...
از باغچه یاس رازقی می چیند!
انگار صدای خواهرم آمد
این خانه هنوز خواب می بیند...
این خانه هنوز خواب می بیند...
در آینه ها ترانه می خوانیم
در جست و جوی «جزیره ی گنجیم»
دلباخته یِ «سپید دندانیم»
لبخند پدر بزرگ خالی نیست...
قراره من و تو اقیانوس شیم
غبار آینه هارو پاک کنیم
خیلیا مارو به هم نشون می دن
قراره من و تو کولاک کنیم!
رفیق روزای سخت بی کسی
وقتشه دست تووی دستام بذاری
قول بده همیشه محکم بمونی
قول بده خسته نشی کم نیاری!
رود تا وقتی که رنگ...
◾موومان آخر:
در من نشسته مردی
با قصه ایی غم انگیز
شهریوری پر از برگ
در ابتلای پاییز
تقویم عمر این مرد
سی سال سرد دارد
یک لاله زار حسرت...
سازی که درد دارد...
پایین شهر ذهنش
دریای بی کسی هاست
موسیقی سکوتش
یک سمفونی زیباست!
مردی که ساز می...
هرچقدر هم این سیاره خشک باشد
کنار رودی
در دامنه ایی
بالاخره یک شاخه گل سرخ پیدا می شود
برای شروع عشق
که عشق؛
مادر بودن است!
مثلا:
دوباره گندم می کاریم در کوشاکوشی معصومانه
احساس می بخشیم به رقص شاخه های سیب
نان می پزیم در تنور لبخند
تو...
گیلاس لب هایت را از کدام باغ می توان چید؟
و لیموی سینه هایت را!
اصلا بگو
زیبایی تو در تشبیه به کدام گل
می تواند وجه شبه باشد؟
انگار هیچ شاعری نمی داند
که زیبایی را تو آفریده ایی!
هرجا که خنده بر لب ها غنچه بست
هرجا که...
می خندی با تب لحنت
رو ذهنم عشق می پاشی
می پرسم کی به این خوبی
چشاتو کرده نقاشی!
درسته که واسه گفتن
آدم گاهی میشه ناشی
ولی مجنون شدم آره
همونی که تو لیلاشی
شدی دنیای این شاعر
خانومی که شما باشی!
◾شاعر: سیامک عشقعلی