شعر سپید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر سپید
مثل بوسه ی تبر بر تن درخت
عشق
همانقدر لطیف
همانقدر خشن
روزگار عجیب خُشکیده است ز بی مهری باران.
مَشک آویخته شده بر در خانه تهی از آب است.
ساقی تشنه لبان مست به مسجد به نماز است.
همه دلخسته ز بی مهری هم......
همه تن ها،چه دلگیر ز تنهایی هم.
در این همهمه و ظلم فراوان,هراسان
همه آزرده ز تنهایی...
منجی
ز جا برخیز آتش را به پا کن
در این محنت سرا غوغا به پا کن
اگر خواهی شوی منجی به دوران
از این ظلمت سرا دل را رها کن
شاعر: حسن سهرابی
مگر از کنار خواب هایم عبور می کنی؟،
که با هر طلوع
عطر گل سرخ می گیرد،
پیراهنم!
🟩 سیامک عشقعلی
زیبایی ات
تنها شعری ست،
که عاشقانه می خوانمش!
و می بوسمش،
هربار
با هر نگاه!
🟩 سیامک عشقعلی
مادرم قالی بافت...
آنقدر تا که به درد ِسِل ، مُرد.
پدرم کارگرِ بنا بود...
آجری عاقبت زندگی بابا بود.
من در این خانه ی خلوت
پی تو می گشتم...
دل من تنها بود
این گل باغچه را آوردم
که کنم هدیه به تو
مرد رویاهایم محرم اسرارم
یا بیا...
این همه ناز دو چشمان سیاهت
شده است ساز دلم...
من به مضراب دلم چنگ زنم
تار کنم ، زخمه زنم ، زلف تو را...
ساز کنم ، ناز کنم آن دوتا چشم تو را...
ای که آواز لبت مست کند جان دلم...
ای که گر خنده کنی قفل زنی...
بی تو
نه آسمان آبی ست
نه ماه نورانی ست
و نه حتی ستاره ای چشمک زدن را دوست دارد.
بی تو...
شاید درخت های کوچک
تصمیم به یک خزان زدگی
بی پایان بگیرند!
بی تو حتی هیچ بارانی
عاشقانه نخواهد بارید
نه!
نمی شود بی تو...
نمی شود بی...
برگهایت را
که از چشمانم
دهانم
و انگشتانم بیرون زده
می بوسم
قیچی کوچکم را برمی دارم
تمامش را هَرَس میکنم
شب اما
باران به زیر پوستم میزند
از استخوان هایم عبور میکند
به پاهایت می رسد
بیشتر قد میکشی
خوب میدانم
یکی از همین روزها
خواب که بمانم
تمامم...
در من اندیشه ی نوری ست
که از پس این تیره گی ها می آید
اُسطوره ی تمام شهر شده ست،
-- (از زن و مرد!)
\شمعی\ که در جنگ \تاریکی\
--آب شد!
لیلا طیبی (رها)
هر شب غصه میخوریم
من و سیگار
او غصه ی مرا
و من غصه ی تو را
بعد از تو
من و غم و سیگار و لب هایم هماهنگیم
خاطراتت را دود میکنیم
شب از نیمه گذشته
و ما بیداریم هنوز
خوب می دانم!
بدون \تو\،،،
--ارزنی نمی ارزم!