متن عاطفه مختاری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاطفه مختاری
میدانی مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که
ما وابسته حرف آدم ها می شویم تا خودشان
و حرف ها متعلق به سیاره ی دیگری هستند...!
چگونه بنویس م ات
همانندشاملو، آیدایش را
یا کافکا فلیسه ی چشم سیاهش
کاش از نامه های ننوشته
و شعرهای نخوانده
سراغی از من هم به مشامت می رسید
تا نه کاغذ قربانی
و نه قلم بی جان شود
کاش...
میدانی مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که
ما وابسته حرف آدم ها می شویم تا خودشان
و حرف ها متعلق به سیاره ی دیگری هستند...!
atefeh.mokhtari
یک روز که دور نیست
به سینه می فشارمت
آنقدر که استخوان هایت
در سینه ام حل شود&
و با هر نفس کشیدنت...عطری از دوست داشتن
در فضا پراکنده شود&
یک صحنه درام رمانتیک
با اغازی از بوسه^
atefeh.mokhtari
دیگر چه فرقی می کند
باران ببارد
یا نبارد!
وقتی چتر خیال تو
بر سر ماندگار است...
دیگر چه فرقی می کند
بسازم یا بسوزم!
وقتی عشق تمامش سوختن است...
دیگر چه فرقی می کند
چه روزی خواهی آمد
وقتی همه روز در انتظارم...
دیگر هیچ فرقی نمی کند
اما...
حواسم به چشمای مست تو بود
همون شب که دستم توو دست تو بود
شکستم چه ساده کنارت ولی
کنارم نشستن شکست تو بود
اگر که بریدم من از زندگی
دلیلش فقط ضرب شست تو بود
که خوردم به چشمای مستت قسم
یه عمری دلم غم پرست تو بود
بیا...
اگر که بریدم من از زندگی
دلیلش فقط ، ضرب شست تو بود
عاطفه مختاری
مرگ بر آن خوابی که پنجره را بست
تا در رویا بمیریم
عاطفه مختاری
به روی لب رها کردم صدایم را
صدا کردم تو یار بی وفایم را
که تا شاید برای لحظه ای حتی
ببینی عاقبت حال و هوایم را
تو که از چشم غمگینم نمیخوانی
بخوانی شرح این قلب جدایم را
تمام سینه از هجر تو خونین است
به یک نسخه بپیچانی...
نه کاغذم که به دست باد بیافتم
و نه شیشه
که نقش بندم بر زمین
گنجشکی بی پر و بال م
رانده شده از بهشت
به جرم نوشیدن جرعه ای پرواز
●شب روز خواهد شد
حتی اگر ساعت ها از حرکت بایستند
و زمین زیر و رو باشد
قصه ی عشق چشمانت
غصه ی پر رمز و راز خاطرات است
و هزار و یک شبی
که قصه ی تنهایی ام شد
هم دستی تو با پاییز
کافی نبود
پای واژه ها را هم باز کردی؟
ببین چگونه
با تکلمِ آبی چشمانت
دلبری که نه دلربایی می کنی!
عاطفه مختاری
یک قدم مانده که احساس بمیرد
خالقِ عطرِ گل یاس بمیرد
هر قدم میزند این نبض پُر از غم
که در آن لحظه ی حساس بمیرد
عاطفه مختاری