متن علی معصومی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات علی معصومی
نسرودی آیا؟
غیر من رو به کسی در نگشودی آیا
دیده ای را به غمت تر ننمودی آیا
با چنین مهر و وفایی که تو دلبر داری
غصه از خاطر دیگر نزدودی آیا
شاخه لبریز دلآشوبی شهلایت شد
طاقت از سرو و صنوبر نربودی آیا
باد سرگشته انفاس مسیحای تو...
عید قربان
دل بریدم از همه تا جان و جانانم شوی
دلبر و دلداده ی پیدا و پنهانم شوی
کوچه کوچه آمدم از انتهای شهر شب
تا شعاع روشنی از ماه تابانم شوی
من خسی بودم که در میقاتی از دلدادگی
آمدم تا مقصد و ماوا و سامانم شوی
بر...
عرفه
دنباله ترجمانی منظوم از فراز های ابتدایی دعای عرفه
◇◇◇
وجودم کامل و اماده در دنیای خلقت شد
درون گاهواره کودکی بودم شدی یارم
نمودی از گوارایی طعم شیر سرشارم
برای خاطر من دایه ام را مهربان کردی
پرستار مرا از جمع خوب مادران کردی
و از من دور...
عرفه
(ترجمانی منظوم از فرازهای ابتدایی دعای عرفه)
ستایش آن خدایی را که بر حکمش دفاعی نیست
اگر چیزی به کس بخشد توان امتناعی نیست
نیابی صنعتِ کس را چو کار بی همانندش
از این رو در سخاوت خالقی پر مهر خوانندش
پدید آورده با نو آوری اجناس گیتی را...
ضریح آینه و آب
اشکی بروی گونه خیسش چکید و رفت
نجوا نمود و از دلش آهی کشید و رفت
در ازدحام ساحت محبوب شهر عشق
با خاک راه حضرت جانان خزید و رفت
بی آنکه چشم دل بسپارد به غیر دوست
حتی کبوتری به نگاهش ندید و رفت
با...
افسون قلم
نقش دو جهان جوهری از نون قلم بود
خورشید خرد پرتو افسون قلم بود
تصویر خیال تو که لبریز تماشاست
تندیس تراشیده و موزون قلم بود
آنجا که نوشتم غزل چشم سیاهت
با رقص درآمیخته در خون قلم بود
عاشق شدنم را به کسی قصه نکردم
تا محرم...
شیرین شکران
شلاق ندامت چه زنی بی خبران را
ویران چه کنی کلبه این دربدران را
سودازدگان را غم رسوا شدنی نیست
پنهان چه کنی پردگی جامه دران را
آلوده به جز فتنه و آشوب ندیدیم
مژگان پر از کینه ی چشم نگران را
وقتیکه امیدی به طلوع سحری نیست...
کوکبه ی آفتاب
خمار درد تو هستم شراب می خواهم
هوای مستی و حالی خراب می خواهم
شرنگ شعله عشقم علاج بدنامی است
زلال باده و قلبی کباب می خواهم
اگرچه سردم و خاموش مثل خاکستر
به جان خسته خود انقلاب می خواهم
قسم به غمزه بودای هر دو چشمانت...
زندگی ۲
زندگی زیباتر از نام و نشان و کیمیاست
ثروتی بالاتر دریای الماس و طلاست
خوشتر از باران شالیزار و شب های کویر
بهتر از رقص گلی در کوچه باغی آشناست
زندگی پژواک هستی در سلام مادر است
مثل لبخند پدر یادآور لطف و صفا است
لحظه ناب و...
جایگاه بلند
اشتیاق رخ ناز تو پر و بال من است
کوچه رهگذرت کعبه آمال من است
ای بنازم به تو و آن همه زیبایی و مهر
سایه سار نظرت شوکت اقبال من است
سرنوشتی که قضا روزی ما کرده ببین
من بدنبال تو و غصه بدنبال من است
آن...
پرتوی از روشنا
دیدی که آخر با غمت همخانه گشتم
آواره ی بوم و بر و کاشانه گشتم
از خود بریدم تا بگیرم دامنت را
ناغافل از کل جهان بیگانه گشتم
در شامگاه رقص گیسوی سیاهت
افتاده ای در گوشه ی ویرانه گشتم
آنشب که یادت را در آغوشم کشیدم...
ضامن آهوترین غم های عالم
میلاد امام رضا ع
طاق ایوانی طلانی می کند خورشید را
صحن زیبایی هوائی می کند امید را
نوری از گلدسته می پاشد بسمت آسمان
می دراند رشته رشته پرده تردید را
رقص بال هر کبوتر پیش چشم زائران
مُهر الطاف و اجابت می زند...
آسمان آبی کابل
هرکه از انگور نابت دانه ای نوبر کند
از بدخشان۱ تا مزارت۲ قصه از گوهر کند
آسمان آبی کابل۳ فکار از چیستی؟!
کاش روزی باغهایت سبزه را باور کند
مردم شهر تو در فصل بهار دیگری
یاد گلشت و صفای در دامن بابر۴ کند
ژاله ریزد کوه...
در مسیر کوچ بی پایان
روزیکه باران می زند بر صخره ی عریان
وقتیکه سوتک میشود هر شاخه ای در باد
باید برایم زورقی باشی که با امواج
راه سفر گیرم به سمت هر چه بادا باد
====
آواز رود و باد و باران با تو نزدیکست
صدها چکاوک در...
برگ زمین خویش باش
◇◇◇◇
گوهر دُردانه و نقش نگین خویش باش
دست انگشترفروز آستین خویش باش
عمر کوتاه بشر سرمایه ی فردای اوست
میزبان لحظه های نازنین خویش باش
پرتو آئینه از خوب و بد تصویر ماست
همدم و همراه قاب راستین خویش باش
از قناعت مور تسلیم سلیمان...
مرا همرهی کن
به گوشم شب بیقراری
سخن های مستانه گفتی و رفتی
در آلونک سوت و کورم
دمی قصه ام را شنفتی و رفتی
چه می دانی از روزگاری
که باخود دمادم به جنگ و ستیزم
و دستان خود را به دستم
ندادی که از جای خود برنخیزم
همان...