قرار بود شانه باشد دست به قیچی داد
پا بود/پدر.../هر کجا/گم می شد/دست
تنور می سوزد ترازو اه می کشد ما، هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//
سال تازه شد ما ساعت به ساعت بند عوض می کنیم
کاش جای ماه بودم انگشت نمای شب تو
دلم پر از رسیدن است دلواپس افتادنام نیستی، تو به فکر سبدی!
غم را غمفرا می گیرد وقتی که نامام را می شنوَد
پاک نمی شود خونی که پاک است. دست ات را به گردن دستمال نینداز
خشکیده دریا میان نفت ماهی ، دودی شده
نمیخواستم تنهایی را به تن کنم خودت بُ ر ی دی
باد کُلاه ام رابرداشت موی سرم اما روسفید بیرون امد
درخت آزاد هم یک روز هیزم می شود. طوری بسوز داغ بگذاری روی آتش.
نه خواب نه بیداری دنیا با انتطار و بیقراری زیباست
بیدار شو پیراهن خمیازهات را پاره کن با یک پیمانه افتاب چُرتات را اب بکش
کوچه به کوچه تمام روز را رقص پا می کند پدر باپارو //
پاک نمیشود خونی که پاک است دست ات را به گردن دستمال نیانداز
فریزر هم بو می دهد
امسال هم نمک سود کردم ارزوهایم را با دو پیمانه ا ش ک
پل شدم که از تو بگذرم رفتی اما نه از رو!
قسمت ما این نبود تن هایی را به تن کنیم خودت بریدی