متن نویسنده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نویسنده
من برعکس نویسنده ها که بعد از رفتن
عشقشون دست به قلم شدن و نوشتن
قبل از اومدنت نویسنده بودم و زندگیمو به زیبایی بودنت توصیف میکردم
اما درست از روزی که رفتی دیگه هیچ کلمه ای باهم جور در نیومد
در بین همه ی نوشته هام انگار چیزی کم...
رفتار انسان داستان مصوری از زندگی اوست
ما انتخاب می کنیم چگونه تفکر کنیم,
چگونه رفتار کنیم,
و بر اساس انتخاب خود نسبت به کیفیت زندگی,
ساختار مشخصی را ترتیب می دهیم.
انسان در مقام موفقیت هایی که برای خود رقم زده است,
تجاربی از رفتار های گوناگون دیگران و...
بی رحم ترین آدم خوش قلب جهانم!
چشم هایت را می درم
ذهنت را تسخیر و قلبت را منسوخ زغیر
خواهم کرد,
....✒
خدایا بغلم کن:)
روزایی که واقعا تو زندگیم کم میارم با فریاد زدن این جمله آروم میگیرم
خدا تنها مورفین روزای سختمه
میگم دیدی
گاهی اوقات که به گذشته نگاه میکنیم
تو ذهنمون میگیم
*وای من چه سمی بودم*
کاملا نشون دهنده اینه که هر چیزی تو یه دوره ای فقط جذابه
و بعد فراموش میشه
پس خودتو درگیر حواشی نکن
و از مسیر لذت ببر
یاسمن معین فر
ببین رفیق
بعضی از آدمایی که دست به خودکشی می زنند به خاطر اینه که کسی رو ندارن که به حرفاشون گوش کنه
اگر تو اون آدم رو داری
قدرش رو بدون
یاسمن معین فر
اون نمی دونست
اگه میدونست
که چقد نگاه کردن چشماش رو دوست دارم
من رو فراوون می بوسید
این رویای شیرین رو نصف کاره رها نمیکرد
بره
آره
نمی دونست
تو این شهر دردندشت
هیچ خبری نیست...
باریکانی
مویش را بلند کرده، قد و بالا و لباسش همچنین
سرمه ی چشم، خط لب، تیر و کمانِ ابرویش همچنین
بخت من اما به کوتاهی عمر گیلاس های روی لباسش میرسد! وقتی باید باشد و ندارمش..
مأوا مقدم
آفتاب هر روز میرود و ماه هرشب می آید، درختانِ دیارم هر فصل میوه میدهند و بچه های همسایه قد میکشند، خودم چندین مرتبه شمع تولد فوت کرده ام، برف های قله ی کوه ها چند باری به رودخانه ها ریخته اند و کشتی های آسیایی به آمریکا رسیده اند،...
تو نیمه دیگر من بودی
تنهایم گذاشتی و رفتی
حالا من مانده ام و پازلی ناقص و جا مانده از وجودم
یاسمن معین فر
سر تا پا لجن
اما ادعا سر به فلک
یاسمن معین فر
هیچکس
به اندازه انسانی که زیاد می فهمد رنج نمی کشدبرای بعضی نفهمیدن ها باید خدارا شکر کرد آخر میدانی تیمارستان پراست از انسان هایی که زیاد فهمیده اند
نویسنده عطیه چک نژادیان
روزی درمیان اعدادهای متوالی زندگی ات می ایستی وازخودت میپرسی براستی آخرین لحظه ای که باکودکی ام وداع کردم چه روزی بود؟؟
نویسنده عطیه چک نژادیان
اما من می گویم می شود از خویش گریخت،هر انسانی درزندگی اش بارها روحش رابرداشته وازخودش رفته بااینکه جسمش در زمین راه می رودوبامردم حرف می زند،می خندد...ولی خانه وجودش خالی از خویش است
نویسنده عطیه چک نژادیان
کاش این دنیا دکمه ای به نام ویدیو چک داشت هر موقع دلت برای یه لحظه هایی تو زندگیت تنگ میشد میزدیش و برمی گشتی به عقب اینجوری خیلی خوب میشد مگه نه؟
یاسمن معین فر
اگر حرفی در دل دارید بزنید
حتی شده رو کاغذ بنویسید
نگذارید درد بشه تو سینتون
نگذارید بغض بشه تو گلوتون
به خودتون آسیب نزنید
یاسمن معین فر
سرگردون بود
+چی شده؟!
دنبال چی میگردی؟
دنبال عطرم
+بیا اینجاست حالا چرا آنقدر عجله داری؟!
چون قرار دارم
+این موقع شب قرار ؟!
یه چیزی هست که ساعتها منو به فکر فرو برده!
چون ماه چهره قول داده بیاد به خوابم
پس حتما میاد
پ ن:خوب شاید بگی چه...