جمعه , ۲۰ مهر ۱۴۰۳
خلاصه ی همه ی بهانه ها این است: تواز یادم نمی روی...
گلبارانت میکنم به بهانه بهاردر این زمستان، گل برف میشوم به روی سرت...
برگ از درخت خسته می شود .وگرنه پاییز بهانه است !...
بمان!انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم!...
دستت را که نمیتوانملااقل بگذار...بهانه ات را بگیرم...
درختِ عشق در جانم؛شکوفه_باران شده است !بهار تویی ...♥️آمدنِ فصل ها بهانه بود !...
به دل نگیردُرُست همان لحظه هایی کهبیشتر دوستت دارمبهانه هایم شروع می شود......
جمعه بهانه است من تمام روزهای هفته منگ چشمان توام...
بخند و بهانه ای بده به دست دلبرای زنده ماندن...
کسی سوال میکند«به خاطر چه زندهای...؟»و من برای زندگی تو را بهانه میکنم......
سرماى زمستانتنها بهانه به آغوش کشیدنت بود!مانده ام در بهار، چه بهانه اى بیاورم...
غروب جمعه که می شودبیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد...
غروب جمعه که میشوددلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند...
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرونکسی که خاطره هایش پر از خیابان است...
وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎ ﻋﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎ ﻋﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﺳﺖﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎ ﻋﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...
دوست داشتنت بهانه است من تو را برای نفس کشیدن میخواهم برای زنده ماندن...
من برای زندگی تو را بهانه میکنم...
مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگانهر دو بهانه اند برای اینکه به تو بگویمبی بهانه دوستت دارم...
بهانه ای برای رفتن نیست من می مانم و خودم رالای بازوانت گره میزنم شاید اینزیبا ترین پاپیون دنیا شد...
هوای آغوشت دیوانه ام میکندموهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرندکاش لااقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابملالایی ها پیشکش...
نه برف مرا مى ترساندو نه سرماولى در این حجم سنگین تنهایى امبراى گرم شدن بهانه اى ندارمجز این که دوستت داشته باشم ....
کاش یک صبحهوای مرا دلت بهانه کند ......
ولنتاین بهانه استتو خود عشقی...
او که می رودبی هیچ بهانه ای...خیر که هیچشرش کم باشد از روزگارت...!...
پاییز یک دقیقه دیرتر به آخر می رسد !و یلدا تنها بهانه ی پاییز برای دیرتر ، دل کندن است ! ....
برگرددر من کسیبهانه ات را میگیرد ....
نبض قلبم شده ریتم والس عاشقانه توهمه بند بند وجودم پره از بهانه تو...
“بهانه” که تو باشىشنبه ام میشودشیرین ترین روزِ هفته …...
مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگانهر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم دوستت دارم … عشق من...
خرید ضایعات بهانه است، کوچه، کوچه شهر را می گردم، بلکه تو را پیدا کنم...
هوای سرد بهانه بودقلبت برای دیگری می لرزید...
اگر برای کسی مهم باشی او همیشه راهی برای وقت گذاشتن با تو پیدا خواهد کرد ؛ نه بهانهای برای فرار و نه دروغی برای توجیه ......
کسی سوال می کندبرای چه زنده ای؟و من برای زندگی تو را بهانه می کنم.....
و چای دغدغه عاشقانه خوبی ستبرای با تو نشستن بهانه خوبی ست...
لب این حوض مینشینمچنگ ابی بر میدارمو به آن زل میزنموقتی بهانهای ندارمبرای سرودنت...
دلم را به کجای این شهرمشغول کنم که نگیرد بهانه تو را ......
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیردو از این داغ ترجهنمی نیست...
سیب بهانه بود*حوا*می خواست آزاد باشد......
هر بار که می خواهم به سمتت بیایمیاد می افتد *دلتنگی* هرگز بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست...