دلم همیشه برای نگاهت تنگ است اگرنگاهت فرصتی داشت به یادم باش...
باران را دوست دارم ... به دلتنگیِ چشمهایَم عجیب می آید
تویی بهانه آن ابرها که می گریند بیا که صاف شود این هوای بارانی
بعد از تو هی سیگار،هی سیگار،هی سیگار تهران پر از دود است،وقتش نیست برگردی؟
دلتنگی مرض عجیبیست! آدم را آرام آرام، ناآرام میکند...
پنج شنبه شد و مقبره ی تنگ دلم تنگ تر شد... کجایی بابا؟
جان به جانم بکنند من دلم پیش همانیست که نیست...
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟ بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد..
پاییز جایش را به زمستان داد زمستان جایش را به بهار برگها جایشان را به شکوفه ها دادند در این میان جای تو همچنان خالی ست …
بهار و این همه دلتنگی ؟! نه … شاید فرشته ای فصل ها را به اشتباه ورق زده باشد …
خیلی غم انگیزه یکی از دلتنگی خفه شه ولی اون یکی عین خیالشم نباشه...
برزخ بی شک همین روزهای من است که بی تو میگذرد..
وقتی تو نیستی در آب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد
با برگ ها نیامدی با برف ها بیا...
نیامدی... زمستان شد! زمستان ماند! نبودنت طولانی ترین فصل است
این زمستونم به یاد تو می مونم برف و بارونم به یاد تو می مونم
پریده رنگ و رویم/چقدر پشت ابرها/مخفی میشوی؟
تا چشم کار میکنه... تو زندگیم جات خالیه !
هوای خیالم سرد نبودن توست
کاش بودی کنارم توی این روزای قشنگ..
کاش توی این شب سیاه یکی می آمد از آن سو ؛بی خبر : - توی تاریکی چرا نشسته ای؟ بیا برای تو یک مُشت ستاره چیده ام !
غروب جمعه که می شود بیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است....
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!