جان به جانم بکنند من دلم پیش همانیست که نیست...
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟ بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد..
پاییز جایش را به زمستان داد زمستان جایش را به بهار برگها جایشان را به شکوفه ها دادند در این میان جای تو همچنان خالی ست …
بهار و این همه دلتنگی ؟! نه … شاید فرشته ای فصل ها را به اشتباه ورق زده باشد …
خیلی غم انگیزه یکی از دلتنگی خفه شه ولی اون یکی عین خیالشم نباشه...
برزخ بی شک همین روزهای من است که بی تو میگذرد..
وقتی تو نیستی در آب و آینه هیچ نقش می بندد برف، سیاه میبارد بهار حرفی، برای گفتن ندارد
با برگ ها نیامدی با برف ها بیا...
نیامدی... زمستان شد! زمستان ماند! نبودنت طولانی ترین فصل است
این زمستونم به یاد تو می مونم برف و بارونم به یاد تو می مونم
پریده رنگ و رویم/چقدر پشت ابرها/مخفی میشوی؟
تا چشم کار میکنه... تو زندگیم جات خالیه !
هوای خیالم سرد نبودن توست
کاش بودی کنارم توی این روزای قشنگ..
کاش توی این شب سیاه یکی می آمد از آن سو ؛بی خبر : - توی تاریکی چرا نشسته ای؟ بیا برای تو یک مُشت ستاره چیده ام !
غروب جمعه که می شود بیشتر از هر وقتی بهانه بودنت را میگیرد
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است و بیخیال که عمری بمن کلک زده است قمار بازم و این هم شکست تکراریست دوباره شاه دلم را رقیب تک زده است....
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!
کاش فرشته ای هم بود به نام عشقائیل... که روزی در صور خود بدمد و بگوید دلتنگی تمام شد ، هر کسی عشقش را بردارد و ببرد..
یکی میآید یکی میرود و این قانون بقای زندگیست اما تو که رفتی هیچ کس نیامد انگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی.
مادرم... دستهایت کجاست ، کنار بزند دلتنگی ام را خیالت همه جا با من است ، دلم گرمای بودنت را می خواهد نه سردی خیالت را ...
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم !
نمی دانم سیگار ها کوچک شدند ، یا نبودت ، کام های مرا عمیق تر کرده ... !
خدایا همه از تو میخواهند بدهی اما، من از تو میخواهم بگیری خستگی،دلتنگی و غصه ها را ، از لحظه لحظه ی روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم