متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
خاطرات چشم تو،
باعث بارش چشم من و این حال پریشانیِ ماست.
کاش میشد تپش قلب من و
چشم سیاه تو به هم ربط نداشت.
نذر کردم که چون آیی،
باغِ جهانِ را پُر کنم
از نرگسهایِ دل فریب ..!
هر بار که گفتم گذشت
گرفتار دیگری شدم،
زندگی گذشت ندارد،
آمده ام که هی مبتلا شوم..!
دریافتم کآن حضورِ عظیم،
سرابِ آبیست
در کویرِ دل !
پنجره ی اتاقم را
مثل خودم معتاد کردهام،
معتادِ انتظار..!
بیا با هم بسازیم این جهان را.
جهانی که به میل هیچکس نیست.
آنهایی
که از جنسِ عشق نیستند
همواره آن را
بر صلیبِ غربت
کشیده اند
از عشق نغمه ای بس در گوشِ دل صبا را
تا جان به پای جـانان یک لحظه او سپارد
دیری اســت که تابیده به دل عشقِ نگاری
چون روشنی و نور پس از ظلمتِ شب ها
باران
به خاکم می بارد
جز چند لانه استخوان پرنده
حرفی
برای روییدن ندارم
قــول دادی که بـیایی و بمانی پیش من
پس چه شد یار دل آزارم، دلم آزرده شد
تو چه دانی
که مرا خواهد کشت،
دست تو،
تا که بگیرد دستی...
خدا حافظ ،
ای که رفته ای !
ولی نرفته ای
از دلم برون...
از هـــمه عـــالم بُریدم پای تو ماندم فقط
پس تو هم با من بمان و دل بِبُر از عالمی
سفر حال مرا بِه میکند؛ وقتی
شدم جانخسته از دنیای شهرِ غم
گاه
در ساقهی شکستهی بال و پر نگاه یک قفس
فوجی از پرواز موج میزند...
گاه
در پس پنجرهی بستهی بغض یک سکوت
حنجرهای از آواز
نغمهسراست...