سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
باز هم مانند گذشته از غربت و دغدغه ی آدم ها فرار، و به خانه ی مهربان ترین مادربزرگ دنیا پناه آورده بودم.برعکس خانه ی مامان که باید روی مبل بنشینم، روی فرش های دستبافت آبی آسمانی مادربزرگ نشسته ،و تکیه بر پشتی های آبی طلایی اش داده بودم!با نگاهم منتظر آمدن مادربزرگی که به گفته ی خودش میخواست با چای قندپهلوی سرخش تمام غم هایم را بشوید، و درمان حال بد باشد، بودم.مادربزرگ لنگ لنگ زنان از آشپزخانه ی نقلی و قدیمی اش بیرون آمد و جلویم چایی ک...
کجا سفر کرده ای که در خواب هم نمیبینمت ؟...
جهان آلوده خواب است !!(سهراب سپهری)...
خواب فَقَط خواب نیست، یِ فَرارِه...
مرا،خوابی احتیاج استکه تعبیر کند آمدنت را....
خواب بهترین مدیتیشن است....
خواب در بستر چشمانِ تو دیدن دارد......
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد...
درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است...
صبح اینجوری قشنگه کهبا بوسای تو از خواب بیدارشم...
سری ز خواب بر آورکه صبح روشن شد...
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرایکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!...
از خواب در میای و میوفتی تو خوابه بدتریبه اسمه زندگی...
و خواب کابوسی که هر شبمی گیرد از منچشمان تو را...
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
شده دلتنگ کسی باشی و از شدت حزنگریه بر شانهی بالش کنی و خواب شوی؟...
اَگِه خواب نبود خِیلیا بِ آرِزوهاشُون نمی رِسیدَن...
توخواب یا رویا :بپری بغلش بوسش کنیهیچوقت بهش نمیرسیم...
کاش یوسف در کنارم بود و می گفتکه تعبیر کدامین خواب من دیدار با توست...
فقط یک بار خوابش برد و جان بیدار شدن نداشت از بس ستون خانه بود بابا!...
دوشَت به خواب دیدم و گفتم: خوش آمدی ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا!...
همه خوابند..مرا در همه شب بیداریست...
تو قله ی خیالی و تسخیر تو مُحالبخت منی که خوابی و تعبیر تو محال...
یکی از لذتها اینه خواب کسی رو ببینی که بهت شب بخیر میگه️️️...
نگو که شب شده راحت بخواب، راحت نیست!که بی تو این دلِ تنگ و خراب راحت نیست...
حتی خوابتم قشنگه......
آرامش آغوش تو را خواب ندارد ...️️️...
میخوای یه رازی رو بدونی؟هر شب قبل از خواب به تو فکر میکنم...
من خواب های زنی هستمکه بر طاقچه می تابد...
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوىعشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند...
شب بخیرغارتگر شب های بی مهتاب منمنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من...
شرمنده می کنیگاهی در خواب به من سر ممی زنی......
به خواب می روندهمه ی خواب هاییکه برایت می بینم...
مجال خواب نمی باشدمز دست خیال...
از خواب چو بر خیزماول تو به یاد آیی...
آنقدر خوابت رادیدم کهعسلی شدندچشمهایم...
هر شب وقت خواباگر بیدار بوداز طرف من ببوسوجدانت را...
به خوابم بیادل که نمی داند رفته ای!...
به خوابم بیادل که نمی داندرفته ای!...
خوابم نمی بردتو بخوابدیدن خواب تو همکیف می دهد!...
چه فرق میکند خوابم ببرد یا نبرددل است و هنوزآب در هاون می کوبد!...
بگو به خواب که امشب میا به دیده ی منجزیره ای که مکان تو بود آب گرفت...
خواب چشمهایت رامیبینماشکم دربیداری میریزد...
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست...
بیخوابی /بسرش زده است/خواب/چشمهای تو/ رهایم نمیکند...
خوشا صبحیکه چون از خواب خیزم ،به آغوش تواز بستر گریزم ......
من که از یاد تو بی خوابم عزیز . نوش جانت خواب راحت! شب بخیر......
همه تو ی خواب ناز و منم به فکر چشمای ناز اون......
هوای خواب ندارد / دلی که کرده هوایت...