خوشا همراهِ تو بودن در جاده ای بی انتها دستم را بگیری و ببری به دورترین نقطه ی جهان جایی که هیچ کَس نباشد اِلا من و تو مرا در بهشتِ آغوشت بنشانی تکیه کنم به اَمنیتِ شانه هایت نجوا کنم نامت را آرام آرام و جانم گفتنت مرا زیر...
به هزار و یک دلیل دوستت دارم .. بی محابا ، بی لحظه ای تردید بی ترس و دلهره .. نمی خواهم گم شوم میانِ سکوتِ تو و خاطره ها که مرگ جز این نیست من باشم و دستانی خالی و قصه یِ عشقی ناتمام .. می دانی که قلبِ...
عشق جان تو ڪَلِ یاسیُ نرڪَسیُ نسترنی تو عشقیُ نفسیُ آرامِ جانی...
سنجاق کن دوستت دارم های مرا سمت غرب سینه ات تا قلبت بشنود بلرزد بتپد تنها برای من...
عزیزِ لحظه های من... در یادم که می آیی عطر بهار نارنج می پیچد در جانم ... در یاخته های تنِ رنجور و خسته ام عشق می جوشد... درخشش صدها ستاره به برقِ نگاهم نمی رسد دستم به نوشتن می رود واژه ها به...
عجب حکایتی ست نبودنت ..!! شهریور سر رسید و تو نیامدی .. در حسرت مرداد آغوشت مانده ام پاییز نزدیک است مگذار برگ های سبزِ احساسم رنگ ببازد زرد و نارنجی ...
این پاییز ٬ چقدر پاییز است دلم گرفته ... نیستی و هستم هنوز بی جان و بی رمق ... خسته از روزهای تکراری فرسوده ام در شب های بی روزن سیاهیِ مطلق ...
عید من دیدن رخسارِه ی زیبای توست ... فطریه ام بوسه زِ لبهای توست ...
هرصبح که پلک می گشایم به دنبال ردی از نور به تو می رسم ای که ترجمانِ شبنم و یاس و مریم ی ای همیشگی ای بهار صبح ت بخیر . . . ️️️
هر صبح شڪوفہ می دهد عشق درسلول بہ سلولِ تنم با زمزمہ ے صبح بخیرهایت....️ ️️️
بیدار که می شوی شهدِ لب هایت شیرین می کند صبح هایم را تو را به عشق می نوشم هنگامِ طلوع برایِ تولدی دوباره...
عکاس خوبی نیستم به هنگام ثبت لبخندت.️ دست و دلم می لرزد ...️
هوای بی تو بودن سرد است .. ناگهانی بیا .. غافلگیرم کن .. مگذار با چشم به راهی و درد بگذرد این زمستان ...
زمستان بود سرد بود ردِّ پایِ ما در برف بود .. از تو چه پنهان عشق خواستنت را به جانم انداخته بود .. حوالی همین عاشقانه ها بزمی مهیا بود .. دستم در دستت شانه به شانه خانه ی آرزوها نزدیک بود .. خاطرم از داشتنت جمع بود آسوده خاطر...
می خواهم در نبودِ تو خوب باشم خوبِ مطلق اما ... ردِّ پایِ تو همه جا هست در شعرهایم در خاطره هایم در قلبم در جانم در جانم ... ️️️
کاش .. آنقدر سبک بودم تا همسفرِ باد رها شوم به سویِ تو ...
گره بزن دست هایت را در دستانم گره ای کور .. مرا ببر به عاشقانه ترین هوا تا جانم را به جانت متصل کنم ...
تجربه میکنم هر صبح بار دیگر عشق را با ...تو
سوگند به خدایی که بذر عشق تو را در دلم کاشت .. چُنان لبریزم از خواستنت که دیگر کسی آرامِ جانم نیست .. فاتحه ی تمام دلدادگی ها را خوانده ام .. با هر نفس زمزمه می کنم دوستت دارم ...
نفسگیر است نبودنت .. بیا و ثابت کن که دوباره دیدنت محال نیست! ای از تبارِ نور و آینه و اُمید من به بلندای قامت دماوندی اَت تو را عاشقم .. تو را دوست دارم ...
و خوب می دانی هر جایِ دنیا که باشی حواسِ دلم پرتِ توست .. گریزی نیست از عشق از حسِ خواستنت از من اینچنین که دوستت دارم ...
مرا بخوان به بهشت آغوشت.. مستم کن از بوی پیراهنت.. بند کن نفسم را به لب هایت دیریست از نبودنت طوفانی بر پاست در دلم️
امروز... قیچی را برداشتم و پایان دادم به تمام دلخوشی هایم! موهایی را... که فقط باد نوازش میکند باید چید .
باز شب شد در خیالم مقصدم آغوش توست ... ️️️