بیو سرنوشت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو سرنوشت
من شاخهی اسیر زمستان سرنوشت
تو مثل برگ تازهی افتاده از بهشت
من ساقهی که سوخته از آه رعد و برق
حالِ مرا نپرس چه خوبم چه بد چه زشت
این لطف قسمت است که کاتب مرا اسیر
اما تورا چو زلف سیاهت رها نوشت
من دلشکسته ام چو یتیم...
زخم صیاد اگر بی پر و بالم کرده
شوق پرواز مرا از گله لالم کرده
خیره ماندم به تو در دورترین نقطه اوج
دل رسیدن به تو را ضامن حالم کرده
دیده ام عشق غریبانه کسی را ببرد
حافظ این حادثه را یکسره فالم کرده
سرنوشتی که مرا در پی...
وقتی از دل می نوشت این سرنوشت/
نقطه ی دل، خارج از پرگار شد/
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)