سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
دیگر از بادی که موهایم را تکه تکه کردنمی ترسمو از خدایی که بچه ها رابین هفته تقسیم ...ازمارمولک های بازیگوشو مردهای تیرهدر کوچه های بن بستنمی ترسم...از کوتوله های گستاخ فیلم هاو تنهایی های بی محاباو زنگ های غریب پستوی خانه ای اونمی ترسمریش های بلند از دل ریشچشم های خیرهدست های کشیده شده با دست دیگرینمی ترسممن از دیگری نمی ترسم... اگرچه سایه ام را از دست داده امو سال هاست آسمان به من نزدیک تر می شودمثل شاخه ها ک...
آدم گاهی دوست دارددست تو را بگیرد وبا خودش ببرد یک جای خیلی دوردست خیال کسی هم نمی رسدعاشقانه_ترین_شعر جهان رابرای تو بلندبلند بخواندیک وقت هایی هم هستدلش می خواهدتوی تنهایی یک سردابهیک گوشه بنشیند وتو رافقط تورا دوست داشته باشد!...
انسان تا وقتی می تواند خودش باشد که تنها باشد، و اگر او تنهایی را دوست نداشته باشد، آزادی را هم دوست نخواهد داشت چرا که فقط وقتی تنهاست واقعا آزاد است....
جز خودم هیچکسی در غم تنهایی منمثل فواره سر گریه به دامان نگرفت...
برای روح های شکننده و کم انعطاف که تمایل به دلتنگی دارند، زندگی کردن، فقط نوعی تنبیه بسیار سخت است...این ها افرادی هستند که با صبر و تحمل، دقایق تنهایی خویش را به دقت می شمارند و از آن رنج می برند......
کاش تنهایی، پرنده بود؛گاهی هم به کوچ فکر می کرد......
انقدر تنهایی درونم بزرگ شده که در عین حال که منتظرم یکی بیاد دوستم داشته باشه انتظار رو هم دوست دارم...
شب ها پرنده هایش می روند روزها، ستاره هایش بیین، آسمان هم که باشی باز تنهایی!...
جمعهغم تنهایی نیستغم نبودن توستکه از طلوعش تا غروبلحظه لحظه پیر انتظارت میشوم......
ترسم از تنهایی؛ احوالم به رسوایی کشد ترس تنهاییست؛ ور نه بیم رسواییم نیست...
همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست! بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون …...
من عاشق تنهایی هستم. هیچ وقت همنشینی که خوش مشرب تر از تنهایی باشد، پیدا نکردم....
روزهای بی"تو" بودن که نامش زندگی نیست،مرگ تدریجی من استپشت حصار روزمرگی ها...جایی در نهایت جبر برای زیستن و عادت به خروار خروار تنهایی محض... لابه لای کوشش های بی حاصل برای دوباره خندیدن،مانند خنده های تو که عجیب به صورتت می آید...و تودوست داشتنی ترین موجود نفرت انگیز من ،این زندگی بی تو شوخی مضحکی ست که چنگی به دل نمی زند .......
سهم من از این دنیا فقط تنهاییه...
خودکار، کاغذ، شعر، باران، اشک، موسیقیاین واژه های لعنتی دار و ندارم شداز هر چه می ترسیدم آمد بر سرم وقتیصد سال تنهایی نصیب روزگارم شدبعد از تو من با خواب هایم زندگی کردمرفتی که جایت پر شود با قرص خواب آوراندازه ی تنهایی من را نمی دانی؟در خاطرت ویرانی بَم را به یاد آورباید به فکر درد بی درمان خود باشماز آسمانم جای باران درد می باردیک بار خود را جای من بگذار می فهمیدنیای تنهاییِ عاشق عالمی داردهر کس که بعد از من به آغو...
با تو بودن را دوست دارم....نه برای تنهایی ام ، نه برای دلخوشی امفقط برای اینکه سایه ات راروی دلم پهن کنیو زندگی را نفس به نفسبا نفسهایت در دلم جریان بدی...تا پازل خوشبختی ام رابا نگاه های عاشقانه اتبه معنا برسانم.....
مترسک!آنقدر دستهایت را باز نکن؛کسی تو را در آغوش نمی گیرد،ایستادگی همیشه تنهایی می آورد...
تنها به غمم تسکین بخشد غزل حافظآنجا که چه زیبا گفت :داد از غم تنهایی...
در خلوت من ، چه بی امان می تازدمن محو سکوت و او به خود می نازدچون میرغضب ، هر آینه ،تنهاییبر گردن من طناب می اندازد...
وقتی تنهائیم ،دنبال دوست می گردیم ...پیدایش که کردیم ، دنبال عیب هایش میگردیم !وقتی که از دستش دادیم ،در تنهایی دنبال خاطراتش می گردیم ...!مراقب قلب ها باشیم ...هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند ! ...
جانان عزیزمالان که دارم این نامه را برایت می نویسم آمده ام دریا، قسمت هایی از تنم در تماس با ماسه هاست و پشتم را هم تکیه داده ام به ماشین کوچکی که نامش را فندق گذاشته ام. دو روز آینده ارائه ای سخت پیش استادم دارم که سخت ذهنم را درگیر کرده. سمت راستم چند خانواده اند که زنان شان سیاه پوشیده اند و روسری گذاشته اند و مردانشان لخت و آبتنی کنان زنانِ روسری گذاشته ی خانواده های دیگر را نگاه می کنند.و در سمت چپم، دو پسر با سن هایی نزدیک به سنِ پدر ا...
دیگر پذیرفتم که تنهایی بدیهی استحتی اگر از آسمان آدم ببارد...
"عجیب دوستش داشتم"این جمله را برای هر چند نفر که خواستی بفرستخواهی دید که "تنهایی"به شکلی که فکرش را نمی کُنیبرای چند لحظه همه را به جایی دور دست،خیره می کند...!!!...
از کنار تنهایی من که رد شدی، گوشهایت را بگیر، اینجا سکوت آدم را کر می کند...
تنهایی تان را با کسی قسمت کنید که سال ها بعد شما را همین گونه که هستید دوست بداردبا موی سپیدتان ، شیار زیر چشمتان و لرزش دست و دلتان ....
ما به جرم ساده لوحی این چنین تنها شدیممردمان این زمانه با دو رنگی خوشترند!...
تنهایی خیلی با ارزشه...چون خالی ازآدمای بی ارزشه......
تنهایی و انزوا، استقلال است....
اصلش این بود که الان بودی..اینجا کنار من...که اشکام نبودن...که دستات بودن...که آغوشت بود...که غم نبود...که درد نبود...که تو بودی!تو،تو،تو...!...
آدم ها ...به همان سرعت که آمده اند،می روند ...تنهایی ات را محکم بچسب!!!اینجا کسی به زانوهای در آغوش کشیده اتحسادت نمی کند...
تنهایی قشنگ ترین و بی منت ترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به هیچ کس نداری...
بلندترین شاخه ی درخت، تنها یک واژه را می فهمد و آن هم تنهاییست...
تنهایی ، آرام و بی صدادر روحت رخنه می کند.بی آنکه کسی بفهمد!حتی خود آن کسی،که به تنهایی اتکشانده است......
با تنهایی اماز امروز به فردااز نقطه ای به نقطه ایعمرتارِ غم انگیزی ست که تنیده امبا زیبایی ات اسیرم کرده ایبا تنهایی ام به دامت انداخته امو یکی از ما عاقبتشکارش را خواهد کشت...
پرغرور می رفتطوری که انگارهمه صف کشیده بودند برای داشتنتشآخرین باری که دیدمشاو از تنهایی دق کرده بود ومن از نداشتنش...
چون نهالی سستمی لرزد روحم از سرمای تنهایی ......
بالاخره تمام می شود این روزها...جمع می شود این بساط تنهایی!وماباز هم زیرآسمان این شهرقدم میزنیم......
ترست را زمین بگذار ودستانت را در دستانم!غرور را کنار بگذار و شانه هایت را کنارِ شانه هایم!حیفِ تقویم است،یک پاییز دیگر را هم ورق بخورد و هیچ تاریخی را به اسم خودمان ثبت نکرده باشیم!باور کنهوایش جان میدهد برای دلبریبرای دل بردن از یاربرای نفس کشیدنبرای قرارهای از پیش تعیین نشدهاین روزها به مابه یک،حالِ خوبِ مشترک نیاز دارد...بیا!؛مثلاً وقتی باد درز پنجره را پیدا کرده و با منحوس ترین صدای دنیا توی گوشم میپیچد،زنگ ب...
چنان این روزها از چشم دنیا عشق افتاده استکه تنها راه عاشق زیستن امروز تنهاییست...
بدترین نوع تنهایی این است که هیچ دوست واقعی نداشته باشی....
بی تو هر شب منم و گوشه ی تنهایی خویشپای در دامن غم، سر به گریبان ملال ....
دلم_برای_ کسی_تنگ_ استڪه گمان مے ڪردممے آیدمے ماندوبہ تنهاییم پایان مے دهد!!! آمدرفتو به_زندگی_ام_پایان_داد...
تو زندگی من تنهایی پا نداره وگر ن اونم میزاشت میرفت!!!...
ساکن دیروزیمساکن فرداییملحظه حال پر از تنهایی ...ما اگر ساکن امروز شویمیا اگر زادهٔ اکنون ، شویمقدرت ثانیه را می فهمیمو به زندگی کمی می خندیم...
من پروفایل من امتو هم پروفایل توپشت پروفایل من تنهایی منپشت پروفایل تو تنهایی توپروفایل با پروفایلدارد حرف می زندما داریم تنهایی را روی تنهاییانبار می کنیم...
از نیازمندی ها ،یه دوش آب گرم ، یه تنهایی،یه گوشی سایلنت ، یه حِس خوب،یه دُنیای خالی از خیانت،خالی از عشقهای دروغی،خالی از دروغ و تظاهر ،خالی از آدمای دو رو......
احساس تنهایی، احساسی است که همگیمان از کودکی با آن آشنا هستیم ...از آن روزی که انگار همه همبازی داشتند غیر ما؛ از آن شبی که در غم تنهایی گذاراندیم، هرچند خیلی دلمان میخواست همراه و همدمی داشته باشیم؛ از آن مهمانی که در آن هیچکس را نمیشناختیم و دور و برمان پر از آدمهایی بود که سخت گرم صحبت با هم بودند؛ از آن شبی که کنار همدممان به خواب رفتیم اما میدانستیم که دیگر همدم یکدیگر نیستیم !...
همانندموجبه آغوش میکشانم؛ساحل تنهایی را......
مهربانم! من بی تو ... پرم از دلتنگی... لبریزم از غصه... ...آه!.....اشک هایم نمی گذارند نازنینم...خفه می کندم این بغض!...سخت است بی تو! ...سخت!...
زمستان استو من شنیده امروزها کوتاه تر میشوندولى . . .نمیدانم چرا دارند این روزهاهى بلندتر میشوند، بى تو !...