پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من کسی ام،که در کوله بارم فقط این ها را دارم:وطنم،پرچمم،کلمات،کتاب. شعر:خالد فاتحیگردآوری و نگارش و ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
وطن، از حیاط خانه ی مادرم بزرگ تر است!گل هایش، از گل های گلدان خانه ی خواهرم زیباتر است!از جان و روح بیوه زنان، زخمی تر است!سر راست تر، از مسجد محله است!ارزشمندتر از الماس است!خواستگارانش از خواستگار دختر عموهایم بیشتر است!از حاجی یحیی هم ثروتمندتر!سود و بهره اش هم از نان شب یتیمان بیشتر!و پرچمش از چادر نماز مادربزرگم پاک تر!وطنی که لبریز از من و توست...شعر: شنو محمد زاخوترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
ای بانوی رنجهاای لطیفِ همیشه سخت...چگونه توانستی تا آن بلندای بکرِ،قله های صبر و شهامت را فتح کنی؟به کدام ارتفاع از خوشبختی پرچم آویخته بودی که دردهایی آنچنان بزرگ رااینچنین کوچک دیدی؟بهزاد غدیری...
ما عشق به میهن و به پرچم داریمهر چند به دل غصه و ماتم داریمدر کشور ما مجال خندیدن نیست!! همواره به هر زمان محرم داریم-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
پرچمسبز و سفیدو قرمز رنگای پرچم ماست پرچم ایران ما قشنگترین تو دنیاست سبزش مثال جنگل جنگلای شمالهسفید نشون پاکی قشنگه هُو زلالهقرمزه رنگِ لاله س نشونِ خونِ شهداسسبز و سفید و قرمز پرچم ناز ایران تو آسمون آبیمی رقصه پرچم مابرای حفظ پرچم فدا شدن شهیدانسلام میدیم به پرچم ما بچه های ایرانبا افتخار میگیم جانم فدای ایرانسپیده اسدیمهربان...
تقدیم تو کوله باری از شادی هامانند پرنده سهمت آزادی هاحالا که شده تولدت می گوییمبالاست فقط پرچم مردادی هابهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
روسری ام آبرودارترین پرچمی ستکه لذت پریشان کردن گیسوانم را از باد میگیرد......
ز پرچم رنگ خونینش به تن بود به دل اندیشه ی رنج وطن بود مصطفی ملکی...
پرچمت را هر کجا دیدم دویدم یا حسینزیر این پرچم همیشه خیر دیدم یا حسینمن زمین گیرم ولی تو دستگیرم بوده ایغیر خوبی از شما چیزی ندیدم یا حسین...
ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاوردهایممست از بوسههایی هستیم که هنوز نگرفتهایماز روزهایی که هنوز نیامدهانداز آزادی که در طلبش بودیماز آزادی که ذرهذره به دست میآوریم.پرچم را بالا بگیرتا بر صورت بادها سیلیبزندحتی لاکپشتها هم هنگامی که بدانند به کجا میروندزودتر از خرگوشها به مقصد میرسند......
پیراهن تو پرچم در باد می شود دردا!سرود ملی من داد می شود . پیراهنم،حصار تنم را که می کَنی آغوشم از محاصره آزاد می شود...