شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خط می کشدآینهبرچروک حادثه نیمه جوانی را...
کاش می خوابید پیریمادر راعروس می کردم...
کویر خشکیده ام سبز می شوداز کتاب عشق...
دردبرای دردهایم می گریمنه از دردها...
سجدگاهتن بی قرارم آغوش تو...
شکوفه می دهددر بهار عشق انتظار دیدارت...
شیرین می کندتلخی نبودنت راقند خاطره ها...
شرمنده وجدان روزگار از مظلومیت کودک فقر...
نور دیده ام بودی رفتی جهانم تاریک شد آذر تقوی زاده...
دوام نیاوردبا پیشانی یلدابخت پاییز...
یلدای موهایت هرگز مباد بدست باد...
نزدیک ترین حس دوری دست های گرم تو...
درقصر شیرینمى افتد گاهى اتفاق تلخ...
دستان ماه کوتاهنوازش نمی شود گیسوان شب...
پرواز داد بغض رود راحباب...
زیبا می رود رود...
به ایست گاه عشق می رونداین راه های آهنی...
پنبه کرد زمین هر چه رشته بود آسمان...
مادر شدممادرم نشدم...
به دیدگان تماشادارد غرق می شود دریا...
کشتی در بند بندر نه پهلوی اوست...
رگ هامان کبودببار خودکار!...
شمعی بیاربرای این شمعدانی ها...
رودی برنخاست از بسترو دریاتاابد بی خبر...
برفمبی صدامی بارم...
پیدا نمی شوممانند آن درخت درجنگل...
به جهنمبگذار در آغوشتبسوزم...
پایدار استسامانه دلتنگیتا آمدنت...
اهای باد کودکی ام را بادبادک بالا کشید...
تبر خندیدبه اعدام درخت...
زمستانیورق میخوردتقویم سرنوشت...
پاییز غمگین شدروزهاکوتاهیکردند...
انارهای کالدر انتظار رسیدن دستانت...
او عروس خیال توو تو داماد خیال من...
مسافران شب راهی سفرند ؛ سفری رو به سحر...
وجدانیسفید دارددستان پینه بسته حقیقت...
جا ماندهرد نگاهمبر ماه ِ برکه ی آرزوها...
به زانو کشیدشب راشب هایقدر...
بی شعور استبال پرواز.گنجشک دل...
روزیا شبهر دو زیباستدر چشم خدا...
تنی به آب شعر زدمشُر...شُراشک...
خاطراتِ نگاهِ شیرینیادگارِ چشمانِ عسلی...
هزار شانه داردفرشی که موهایش کوتاه است...
چین و چروکِ چهره امامضای دستِ روزگار...
انتظارتکلیف آدینه ها...
حوصله سکوتاگر سر رفت!چاره دگر فریاد است...
گلدان قفسی ستکه از یاد گلهامی برد پرواز را...
دمنوشِ هر لحظه امفنجان-فنجان یادِ تو...
پایان تلخغصه های قصه مادرفرشته ی مرگ...
هق هق بالشخوابِگونه های بی مادر...