شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی که داغ حسرت آرد بار باغ آرزومندی...
گر چه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت در این خانه به امید تو باز است هنوز...
می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرانیست جز حسرت، نصیب دیده از رویش مرا...
از بیش و کم عشق همین بس که دل مابا طاقت کم حسرت بسیار کشیده است...
زبان روزه خدایا نمی کند باطلمدام حسرت وصل نگار را خوردن؟؟...
به اشتیاق رهایی پریدی از قفسمچقدر حسرت خوردم که آسمان نشدم...
در حسرت دیدار تو آواره ترینمهرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست...
بخدا در دل و جانم نیستهیچ جز حسرت دیدارش...
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من...
اگر نبوسم حسرت...اگر ببوسم شرم شب خجالت من از لب تو در راه است......
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود؟غم و دلتنگی و حسرت، همه یک جا با هم...
درونم بغض و اشک و حسرت و آهفقط یک مرگ را کم دارم امشب...
چه صبح قشنگی می شود... اگر...یک روز...به جای حسرتت...تو را داشته باشم......
چه حسرت ها که جایش در دل ماست تو رفتی،قاب عکست مانده اینجا...
پاییز هم گذشتو به جز حسرتش نماندمثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی...
وَچکّهمیکندازمنهنوزحسرتِتو ... ...
جمعه یعنی با خودت خلوت کنی، اما رفیق...عصر جمعه با تمامِ بغض و حسرت میرسد...
چه صبح قشنگی می شود ، اگریک روز به جای حسرتتتو را داشته باشم......
چه "صبح" ... قشنگی می شوداگر یکروز بجای حسرتتتو را داشته باشم.!...
در حسرت موهای تو جانم به لب آمدبر مخترع روسری صد لعنت و نفرین ...
می گذرد، ولیچه ماند از این پیر سالخوردهجز حسرت و دلتنگی......
دم رفتن که نشد سیر نگاهت بکنمتا ابد حسرت تو در دل من جا دارد...
آتش زدی قلب مرا من زنده ای جان داده امدر حسرت آغوش تو ناجور تاوان داده ام...
متن۳۹:در حسرت یک دوستت دارم از او،جوانی از ما برید!...
ما آرزو کردیم و حسرتش رو خوردیمدیگران هوس کردن و لذتش رو بردن......
روی قبرم بنویسید به یک خط درشت…حسرت دیدن دلدار مرا آخر کشت…...
روسری های تو باعث شده زنبور عسلجای گل، حسرت و اندوه به کندو ببرد...
اگر نبوسم حسرتاگر ببوسم شرمشب خجالت من از لب تو در راه است ......
حسرت یه عشق واقعی موند رو دلمون آقای قاضی......
آدمهای منفی به پیچ و خم جاده فکر میکنند و آدم.های مثبت به زیباییهای طول جاده …بلاخره هر دو ممکنه به مقصد برسند، اما یکی با حسرت و دیگری با لذت ......
خداحافظ! خداحافظ! سفر خوش، راه رؤیا بازپس از تو قحطی لبخند، پس از تو حسرت پرواز...
پدرم آدم برفی بودکه در حسرت شال و کلاهی برایمانقطره قطره آب شد...
اگه دیدین یه نفر پشت شیشه قنادی میره تک تک کیک ها رو با حسرت نگاه میکنه آخرشم هیچی نمیخره و میره بیروننه فقیرِ نه دیوونهفقط یه بدبخت که رژیم داره...
رو سنگ قبر ما بنویسینحسرت کادوی ولنتاین رو دلشون موند...
برای هر کسی یه اسم توی زندگیش هست که تا ابد هر جایی اونو بشنوه ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت !یا از روی ذوق ، یا از روی حسرت ، یا از روی نفرت ......
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیبعاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست...
عمر گذشت ، وز رُخَش سیر نشد نظارهامحسرت او نمیرود از دل پاره پارهام ......
سبزینه های زردیک عمربرشاخسار حسرتخواندم ازغم غربتاکنون که به پرواز درآمدمبربلندترین شاخه حسرتنشسته ام...
پاییز هم گذشت و به جز حسرتش نماند مثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی...
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیمویران شود این شهر که میخانه ندارد...
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم...
میرسد ومی گذرد زندگیآه که هر دم نفسی هست و نیستحسرت آزادیام از بند عشقاول و آخر هوسی هست و نیست...
تویی که در کنارش مینشینی و با چند آیه محرمش میشویاما من... منی که عمریست در عشق و حسرتش بسر میبرمهنوز به او ... نامحرمم......
از حسرت دیدار همین قدر بدان که همرنگ شده بخت من و موی سپاهت ........
حسرت به دل مانده باد،برای گرفتن دستِ برگها......
آنچه آدم را پیر می کند نگاه به گذشته و حسرت فرصت های از دست رفته است....
دوستت دارمخیلی آرامخیلی نرمخیلی با حسرتمانند دخترکی کهاز پشت شیشه ی مغازهعروسک زیبایی را دوست دارد...
دلم تنگ است...برای کسی که نه میشود او را خواست... نه میشود او را داشت. فقط میشود سخت برای او دلتنگ شد!و درحسرت آغوشش سوخت ......
زندگی دو نیمه است :نیمه اول در انتظار نیمه دوم ،و نیمه دوم در حسرت نیمه اول !...