(( درست مث تقویمی که عوض میشه سر بهار میندازمت یه گوشه و دیگه میذارمت کنار ))
بعد از دیدن تو به این باور رسیدم که با یک گل هم بهار میشود... ْْْْْ
تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است
خرده های تازه ی نان صبحانه را، برای پرنده ها استخوانهای دست نخورده ی نهار را برای سگ همسایه و کمی شیرسرد ، برای شام گربه ام می ریزم. پشت شیشه منتظر می مانم بهار تمام می شود و پاییز در راه است و تو آدرس این خاموشکده را از...
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
قرارمان همین بهار زیر شکوفههای شعر آنجا که واژهها برای تو گل میکنند آنجا که حرفهای زمین افتادهام دوباره سبز میشوند وَ دستهای عاشقمان گره در کار سبزهها میاندازند قرارمان زیر چشمهای تو آنجا که شعر نم نم شروع میشود
مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ! ای که ماندگار...
این همیشهها و بیشهها این همه بهار و این همه بهشت این همه بلوغ باغ و و کشت در نگاهِ من پر نمیکنند .....جای خالی تو را!
پاییز آرام آرام قد مى کشد اما هنوز بوى بهار مى آید از کوچه اى که تو در آن مرا بوسیدی...
می نویسم باران دیگر پروانه و باد خود می دانند پاییز است یا بهار
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار زندگی نیست بجز دیدن یار زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کس وَر نه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
به تو گفتم:گنجشک کوچک من باش تا در بهار تو من درختی پر شکوفه شوم و برف آب شد شکوفه رقصید آفتاب درآمد.
نهال عمر تو ای دوست همیشه رعنا باد بهار حسن تو بی آفت از خزان ها باد هماره شمع وجود تو روشنایی بخش همیشه روشنیت گرم و محفل آرا باد ! تولدت مبارک
دوست داشتن تو زیباترین گلی است که خدا آفریده! گفته بودم؟ خورشید و خندههایت مال من؛ بهار و بودنت مال من؛ دلم را به گردنت میآویزم؛ من و نگاهم مال تو... تولدت مبارک
بهار را دوست دارم چون موسم شکفتن توست و تو را دوست دارم چون شکوفائی من به وجود توست عزیزم تولدت مبارک
صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار می گشاید مژه و میشکند مستی خواب
گلدانِ گلِ شکفته برمیز! سلام فنجانِ طلاییِ عسل ریز، سلام به به چه هوایی، چه نسیمی،ای جان ای صبح بهاریِ دل انگیز! سلام
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم.....