بیو تنهایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو تنهایی
یک🍂
درختان را به رقص آورد
آواز پرنده
می خواست صدایش را
به گوش خورشید برساند
دو🍂
شکوفه های تازه بر درخت گیلاس
با بادی سبک
رقصیدند، چرخیدند
و از عشق زمین، بوسه گرفتند
سه🍂
خون سرد تاریخ
بر کاغذهای پوسیده
شعله می کشد
می دمد آتشی از خاطره
🍂...
سکوت سرد اتاق را نمى شود
با نور پر کرد
مگر به تبسمى
کرشمه ى چشمى
و دستى که هواى اتاق را
نقاشى کند
حجم سفید را
هیچ قطره ى اشکى
نمناک نمى کند...
.....
امیر برغشى
🌒
انسان با سایه اش مى میرد
درخت با ریشه اش
پرنده با آسمانش
تو ولى بر پایى
همچون درخت هستى
سبز و زرد مى شوى
و باز بالایى
امیر برغشی
آشنا می شوی
در صدای خنده ها
در طنین قدم های کنار هم
در خیابان های شب زده
عادت می کنی
به عطر حضور
به گرمای دست ها
به زمزمه های آرام...
و ناگهان
تغییر می کنند
چهره ها
صداها
آرام آرام
غریبه می شوند.
تغییر می کنی
خودت هم ...
یک قدم فاصله
بین ما قد کشیده
با پای پیاده
دنبالت دویدم سال ها
اما هرگز به تو نرسیدم
مجید محمدی(تنها)
نام شعر:فاصله
برای پر کشیدن ،
باید تنها بود،
از پروانه بپرس؟
حجت اله حبیبی
غمگین ترین لحظه ی تنهایی
زمانی است که کسی رو نداری
شادی تو باهاش تقسیم کنی
آریا ابراهیمی
من از این همه عشقی که به تو دارم
بی تو بی قرارم
توی این تاریکی های شب
توی این دریایی از تنهایی
تو
حال من؟
حالِ تُنگ شکسته ای که دلش ماهی میخواهد .
به حبسی افتاده ام که می دانم رهایی از آن ممکن نیست...
درد بدنم را شهری برای سکونت می داند و از شهر نمی رود بلکه مدام خانه اش را عوض می کند...
نمی دانستم روزی می رسد که در دامن شب اشک بریزم و با توهمات ذهن بیمارم امید را به خود القا کنم....
نمی دانستم روزی گوشه نشین خانه و ساعت شنی عمرم می شوم؛ هرچه بیشتر در خود فرو میریزم ،پیرتر می شوم...
نمی دانستم روزی جوانی ام در خلوت می گذرد و چهره شاداب در آینه به زردی بیماری دیده می شود....
خوشبختی حرام اعلام شد،
روز تولد من در گوش سرنوشت....
بغضم زندانبان اشک هایم است....