به قدر جمعه ی یک پادگان سرباز دلتنگم
عاشق جمعه ها هستم هوایش بوی تو را دارد...
این جمعه ها غروبش بده وسط یه شهر غم دیده!
بی تو من، جمعه ی هر هفته کمی می میرم...
جمعه یعنی انتهای انتظار
کاش این جمعه بگوییم به تبریک ظهورش صلوات!
آخرین جمعه ی اسفند تو را کم دارد
متنفرم از غروب جمعه ای که تو را از من گرفت مادرم
مادرم جمعه یعنی شمارش جمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت
خاطرات خاک خورده دردهای نهان شعرهای بی مخاطب سوغات جمعهها.
جمعه یعنی چای با عطر حضور تو دم بکشد
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها
غروب جمعه که میشود دلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه دلتنگ توام می آید...
جمعه خودش یک عاشقانه ی غمناک است
کافیست کمی دلت گرفته باشد غروب ها همه شان جمعه می شوند
روز برفی در مقابل روزهای معمولی، مثل جمعهس نسبت به بقیه روزای هفته!
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
جمعه یعنی: چند ساعت بیشتر تو آغوشت باشم ️️️
در سحر گاه سپیده جمعه آذر سرد کله پاچه بعد ندبه باتو می چسبد عجیب
ای غم انگیزترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
جمعه بی تو دلتنگی اش بند نمی آید!
جمعه همه چیز تعطیل است اِلا دوست داشتن تو