در دو چال گونه ات دنیای من جا میشود عاشق دنیای خویشم لحظه ی خندیدنت
تو سیاه چال گونه ات دل من حبس شد
میخندی و من گم میشوم در سیاه چال گونه ات...
عاشق کشی،دیوانه کردن،مردم آزاری یک جفت چشم مشکی و این قدر کارآیی؟
خوشحالی یعنی جای انگشت خدا رو لپات باشه
افتاده ام درست ته چال گونه ات پای دلم شکسته و بهتر نمیشود
در چال گونه هایت گور مرا... تو کندی!
تو میخندی، و دوست داشتنت؛ ریشه میدواند در من ️️️
گاهی عجیب آرامشم را به تو مدیونم.. ️️️
چال روی گونه ات ماوای لب های من است
لبخند تو یک آلت قتاله ی محض است کافیست که بر گونه ی تو چال بیفتد
چاله ی آن گونه ات چون رونمایی میشود آتش آتشفشانها،خود به خود کم میشود
گودی آن چاله های گونه ات یک چاه نیست پس چرا زیباییش دست کمی از ماه نیست
چال روی گونه ات آخر مرا دق می دهد خواهشا دولت تمام چاله ها را پر کند
دل به نارنج لبت بستم و چال گونه هات یوسفم دیگر چرا من را به چاه انداختی؟
تارو مارم کرده ای با فرم و چال گونه ات لا به لای خنده ات چنگیز را می آوری
چال گونه،روی سبزه،گیسوان لخت و خرما هر سه راهم را نبینم چشم ها عاشق کش است
اگر واقعا عاشق کسی باشی وفادار بودن آسونه ️️️
بهشت من اینجاست سرم کنار گردنت؛ عطر نفسات تو صورتم ️️️
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
چه تلخ باشی چه شیرین من از یک ذره ات هم نمیگذرم
مسکنِ مهر همین آغوش تو ست
زان شبی که وعده کردی روز بعد روز و شب را میشمارم روز و شب
قتل غیر عمد یعنی محو تماشایت باشم و تو حتی اسم کوچکم را ندانی ..