شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟ گره ات کور شود غم به روانت برسد؟
دلتنگ *تو* میمیرم گاهی
تو از من دور و من دلتنگ
دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟ یا به یک خلوت و تنهایی امن دل که تنگ است کجا باید رفت؟ پیر فرزانه مرا بانگ برآورد که این حرف نکوست ، دل که تنگ است...
معنای زنده بودن من با تو بودن است نزدیک / دور/ سیر / گرسنه/ رها/ اسیر/ دلتنگ/ شاد ...
دلتنگ که می شوی چشمهایت را ببند مثل یک عکس فوری / فوری ظاهر می شوم
پاییز دلتنگ ترین دختر سال است که بغضش زیر پای آدمهای تنها می شکند...
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستر برگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هرچه دارم از تو دارم برگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم
میخواهی دلتنگت نباشم ! انگار که بخواهی شیروانیهایِ رشت خیس نباشند .. انگار که بخواهی زمستانهایِ الموت سرد نباشند ... انگار که بخواهی پاییزهایِ روستایِ چنارِ کاشان زرد ! دنیا اما کاری به خواستنِ هیچکس ندارد ... من هم سالهاست میخواهم کنارم باشی ...
مثل شهریور نباش . به تابستان وعده ی ماندن/ به پاییز وعده ی دیدار می دهد.شب دلتنگ انار و ترنج است روز بی قرار نگاه خورشید. مثل شهریور نباش
دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که . . . تمام وجودت به یکباره تمنای بودنش را می کند . . .
دلتنگ شده ام نمیدانم ! شاید برای تو یا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشت از اینجا صدایت میکنم ! تو از آنجا بغلم کن ! دلم گرفته
ایام زمانه از کسی دارد ننگ کو در غم ایام نشیند دلتنگ می خور تو در آبگینه با ناله چنگ زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
خوش به حال انار ها و انجیر ها دلتنگ که می شوند می ترکند
هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی، این شب صبح نمی شود وقتی که دلتنگ باشی..!
باید بروم ... دلتنگ که شدی، گلدان کوچک پشت پنجره را ببوس! من، یک روز که خیلی دلتنگت بودم دلم را همانجا خاک کردم...
دلتنگم و دیدار تو درمان منست .......