متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
گر سیاست طلبان
بگذارند که بابا برسد نان می داد
اگر از جنگ گذر می کردیم
کودک از داغِ نبودیِ پدر
سر صبح ؛ جایِ تحصیل و خوشی سرگردان
می شود راهی این شهر مریض
چه بلوغی شود این بی پدری
کودکی با حسرت
کودکی از سر بی مهری ما...
دردم آنست نتوانم عریان کنم
نتوانم گریان کنم
دردم آنست نه در سینه پنهان کنم
نه در زبان گفتار کنم
دردم همیست ندانم چه دردیست
ندانم که ندانم
عزیز حسینی
خانه ای ساکت وارام،پرازارامش...گوشه شهر...مهم نیست!دلم میخواهد* مثل ان خانه خاکی،پرازلطف وصفا...تابش نوروحیاط وحوض دلم میخواهد*خوردن چای کنارتو ومن...تلخ وسردوبی رنگ دلم میخواهد* ایستادن کنار تووائینه ومن،خوردن کیک با اب دلم میخواهد*تابش نورو،گل سرخ وسفید،سر خوردن لب ان حوض تمیزرا...دلم میخواهد*ایستادن زیران سایه ی دیواربلند،ان درخت و...و،خسته،گرما،عطش عشق،مهم نیست!!! من...
عشق که می آید سمتت ؛
بی منطق عاشق می شوی ...
تمامت می شود
دلی
که حرف اول و آخر را در تو میزند ...
جوری که عقلت به هیچ چیز نمی رسد ...
ساده نباش !
به حرف هایشان توجه ای نکن ...
این را منی به تو می گویم که از دل یک بحران بیرون زده ام ،
می گویند دوستت دارند تا تورا رام کنند ،اما از من میپرسی این یک جا باید حواست به رفتارشان باشد ، باید ببینی زمانی...
براے او ڪه دوستش داری
چند خطے بنویس
تا بداند قلبت تا همیشه
براے او مے تپد
و صداے گام هاے اوووو
نبض ضربان حضور توست
برایش از عشق بنویس
تا هیچ گاه
دل به غیر نسپارد
و عاشقانه روزے فریاد براورد
ڪه تو را تا همیشه دوستت دااااارد...!!!
فراموشم...
یه جمله قشنگ از یه دوست شنیدم که بهم گفت جعبه سیاه من
چقدر این واژه بر خلاف ظاهرش قشنگ و دلنشینه
جعبه سیاه مخزن اسرار آدماست جعبه ای که هم محاسن داره و هم معایب هم خوبتو میدونه و هم بدتو
هم نقصتو میدونه و هم نقطه قوتتو
جعبه...
برای به یاد آوردن یه نفر، یه بهانه ی کوچیک کافیه،
اما کی می دونه برای فراموش کردن، چند سال باید بگذره؟
از کجا معلوم که با مرگ، همه ی خاطرات فراموش می شن؟
کاش آدم آرزوهاش رو توی دنیا بذاره، خاطراتش رو به گور ببره.
توی قدیمی ترین عکسها،...
کارآفرینی یعنی از بالای پرتگاه سقوط کنی و تا قبل از برخورد با زمین بتونی یه هواپیما بسازی...
آره! من شیمی رو دوست داشتم، اما تا وقتی که مینشست بغلم، از غذایِ عروسی اکسیژن تعریف می کرد. به طرز آرایش کردن جیوه گیر می داد و بابت سخت گیری مندلیف غر می زد؛ اما دیگه اینکه خیال کرد مسئولیت هزینه هاش با منه و و جرم مولی ش...
معمولا موقع نوشتن دوست ندارم یه قصه رو شروع کنم وقتی هنوز برای آخرش هیچ ایده ای ندارم
نه که آخر قصه رو کاملا مشخص کنم ولی یه طرحی ازش تو ذهنمه.
ممکنه به هزار جور و هزار مدل داستان عوض شه و هزار تا ایده جدید به ذهنم بیاد...
آمدیم تا عاشقانه دل به دلدار دهیم امّا
نَشُد
همچو حلاج بی بهانه سر به آن دار دهیم
امّا نَشُد........
حسن سهرابی
با اجازه غزلی تازه فدایت کردم
به سر سجده نه در شعر دعایت کردم
با اجازه از همه دست کشیدم امشب
و تورا از وسط جمع سوایت کردم
با اجازه از تو و چشم و لبت میگویم
چه کنم؟دست خودم نیست هوایت کردم
چشم باز کردم دیدم موهامون جو گندمی شده .!! مگه چند سالمونه ! بله همسرم چهل و اندی و من هم چهل ساله چقدر زود گذشت روزها ماه ها سال ها و بیست پنج سال گذشته و ما کنار هم زندگی کردیم تا به امروز ما باهم داریم پیر میشیم...
چشم باز کردم دیدم موهای همسرم جو گندمی شده .!! مگه چند سالشه ! بله چهل و اندی و من هم چهل ساله چقدر زود گذشت روزها ماه ها سال ها و بیست پنج سال گذشته و ما کنار هم زندگی کردیم تا به امروز ما باهم داریم پیر میشیم...
دوست داشتم به جای اینکه تازه صفحه های تار کتاب را باز کنم، فیلم ملاقات خصوصی را ببینیم که خیلی وقت است دوست داشتم ببینم.
دوست داشتم به جای اینکه الان لپتاپ روشن کرده ام تا پروژه ها را تکمیل کنم و چهارهزار کلمه فلسفی و تربیتی بنویسم، یک متن...
قلب آدم شئ نیست. نمی شود دو تیکه اش کرد و هرکدام را دست کسی داد. قلب آدم مثل جسمش نیست؛ که هر روز پیش کسی باشد و عادت کند.
قلب مثل دست نیست که کنترلش کنی. که او را رام و مطیع خود کنی. قلب کسی را دوست نداشته...
من دیگر خسته شده ام... وازده شده ام از مصیبت های پی درپی. پس می خواهم تیرِ نگاهم را از نیمه ی پُرِ غمزده ی لیوان بردارم و به همان دو سانتی متر نیمه ی خالیِ دلخوشی اش نگاه کنم.