متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
چیزای غیر منتظره دلچسب ترن...
مثل وقتی که کلید میندازی تو در خونه و میای تو
چراغ ها روشنه
بخاری روشنه
بوی غذا پیچیده تو خونه
و امروز تو مجبور نیستی مثل همیشه تا شب خونه خالی رو تحمل کنی
به خاطر تو زودتر از همیشه اومده خونه
نویسنده: کتایون...
ته دل کجاست ؟
هنوز کسی ته دل را نرفته
هیچ کس نمی داند ته دل چه جور جایئست
اما فکر می کنم ته دل همان آخرین کوچه دنیا باشد
که وقتی کسی در آن گیر بیفتد دیگر باید صبر کند تا آن دنیا از آن بیرونش بکشند
ته دل...
عشق تنها کاریست که نیاز به برنامه ریزی ندارد
خودش می آید بی مقدمه ،بی مؤخره
و به همین علت حادثه عشق جذاب و برای هر کسی منحصر به فرد است
سولماز رضایی
ما از زندگیمان خسته نیستیم!🙃🙈
ما از آدم های زندگیمان خسته ایم!
اینقدری زیر بار فشار ها و سختگیری ها هستیم که زندگی را متهم میکنیم....🙂❗️
آری،کمی بیشتر که فکر کنیم!
میبینیم زندگی تقصیری ندارد!
حتی اگر کمی بیشتر فکر کنیم!
میبینم آدم های زندگیمان هم تقصیری ندارند
متهم خود...
نمیتوانم!بال پروازی به تو بدهم،که از ذهنم پر بکشی!✨
به آن دور دست ها بری!🕊💜
مهم نیست من از چه هراس دارم :)
چه هراس از تو!
چه هراس از دور شدنت!
چه هراس از آن روز ها!
رهایی در آسمان نوشت!✍🏼👀
بدون اسمم کپی نشه‼️
زندگی مثل چرخ وفلکه چه کسی میدونه بالا وپاینش قسمت کیه یک روز بالاترین جای دنیایی و یک روز مالک کل غم هایی پس اروم باشو زندگی کن که زندگی همین است یک روز شادی و یک روز غم که رسم زمونه همین است
دل هر آدمے ڪلی حرف توشہ !🙃🙈
غماوشادیاش بہ وسعت دلش...بزرگه!🌊✨
پس اشتباه نکن!
تو بدبخت ترین آدم دنیا نیستی..!😌💜
رهایی در آسمان نوشت!✍🏼🌸
بدون اسمم کپی نشه!‼️
سرشو آورد پایین،آروم با بغض بهم گفت:
-نه اینکه حرفی نباشہ!
هست!
خیلی هم هست:))!
اما دلشکسته ها خوب میدونند،،،
غم که به استخوان برسد میشود سکوت :)))
خیلی دیره!
آروم،سرشو گرفتم و روبه روی صورت خودم قرار دادم!
بهش گفتم:
+هیس!🤫
هیچ موقع دیر نیست!
نه برای شروع دوباره،نه...
حسودی میکنم به آنهایی که خالصانه دوست داشته میشوند،
حسادت میکنم به همانهایی که عشق در زندگی و میان مشکلاتشان پا در میانی میکند؛
و من بچه شده ام این روزها ، که گریه میکنم ، بهانه میگیرم و تنهایی اما ، همیشه سَرَک میکشد عجولانه در لحظات غریب من...
وقتی که نیستی ستاره هارا میشمارم
در نبودت بعضی هایشان به من چشمک میزنند ، بعضی ها شهاب میشوند و گُر میگیرند در آغوش تاریکی...
و من اما با سکوت هم صدا میشوم،
تیک تاک عقربه های ساعت را بغل میکنمُ ثانیه ها را با پلک های خواب آلودم راهیه...
دیروز داشتم فکر می کردم که خوشبختی چیه ؟
اگه همین الان بری توی خیابون و تصادفی جلوی آدما رو بگیری و ازشون بپرسی که ، احساس خوشبختی می کنید !؟
پیر و جَوون ، زن و مرد همشون بعد از یه نگاه کوتاه به اطرافشون ، از آسمون خراش...
در کنارت مینشینم
بودنت شبیه طعم تمام ابدیت است
نفسهایم طعم نارنج تو را می دهد
ماه و خورشید
تا بحال به این زیبایی نبوده است