شعر زیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر زیبا
مهر آفرین
تو از همه به حال دلم آشناتری
در استان باور من از همه سری
گل ها نشان فصل بهارند هرکدام
اما میان این همه تو چیز دیگری
مهر آفرین آینه ها شد نگاه تو
سرچشمه های آب زلالی و دلبری
ای عشق نازنین به خداوندی خدا
شیرین بیان...
بوف کور می سازم
دوباره حوصله ات را صبور می سازم
به چشم آینه نقش بلور می سازم
در امتداد شفق از طلایه های سحر
نگاه پنجره را غرق نور می سازم
پگاه روشن دیدارمان چه نزدیک است
به اشک نافله صبحی نمور می سازم
برای فصل بهار و سرود...
درخت بی سرو سامان شده ست بعداز تو
پرنده سر به گریبان شده ست بعد از تو
بهار دست تکان داد ودور شد از من
هوا ،هوای زمستان شده ست بعداز تو
هزار پنجره ی پُر غبارم وانگار-
-زمانِ قحطی باران شده ست بعداز تو
کسی که آینه دار سپیده...
جیغ می کشد دشت
تا سکوت پنجره
در فرم دیگری
گل بگیرد در صورت باد
نور را کشیده
به آبی رگ ها...
با نبضی تند
مریم گمار
پروانه ی دشت اَبرهاخواهم شد
باجنگلِ باد،آشناخواهم شد
ای مرکزثقل آسمان! من باتو
ازجاذبه ی زمین رهاخواهم شد.
رضا حدادیان
سرباز برگشت
با روسری بهار درمُشت
پیراهنی زخمی
وخیالی که
پشت مرزهای دشمن
جامانده بود.
رضاحدادیان
بیا و حلول کن
در خواب عمیق خیابان ها
بر میدان های بی لبخند
که دیریست نامم را فراموش کرده اند
مریم گمار
ای تکثر نور در لحظه های موازی
بگو از کدام شب تاریک گذر کرده ام ؟
که حالا
به جشن نشسته ام چشم های تورا
مریم گمار
بگو!
کجای کلمات بنشینم به رُستن
که رد پای تو نباشد
مریم گمار
ای بغض فروخورده ی کلمات !
بگو چقدر مانده تا برسم
به دست های یقین؟!
وقتی پای بهار
به سطر تردید باز شده است
مریم گمار
به تکامل رسیده بود،
به نور
وبه هیات شکوفه ای
در باد می رقصید،
درحد فاصل آب واتش
و مرا به تقویمی سبز فرا می خواند
مریم گمار
جاده ی رنگین کمانت را نمی بیند کسی
ایستگاه آسمانت را نمی بیند کسی
در غبار ابر، پنهان هستی و جز چشم باد
ردّ پای گیسوانت را نمی بیند کسی
دست افشان، موج های مست می رقصند وهیچ
کشتی بی بادبانت را نمی بیند کسی
غنچه،غنچه خنده ی دشت تو...