من که دیوانه کننده تر از این عشق ندیدم به هوای تو و عطرت از همه دست کشیدم ️️️
چشمان تو،شب شعرند قلب من نوازنده ی موسیقی اشعاری است که با هر بار پلک زدن از چشمان تو تراوش می کند و هوا را معطر از عطر عاشقانه های لبریز از چشمان تو می کند.
از دور تو را دوست دارم! بی هیچ عطری آغوشی لَمسی و یا حتی بوسه ای...! تنها دوستت دارم, از دور...!
بی رحمانه،ناگزیر باور کرده ام تو دیگر اینجا نیستی حالا از خاطره ی عزیز دست هایت در دست های بلاتکلیفم چیزی نمانده است جز شیشه ای بی عطر و عطری بی شیشه.
طعم خوش زندگی میدهد خنده های تو ..! عطرش همه جا را برداشته چقدر صبح️ به لبهایت پاشیده ای!؟ ️️️
زنی که به خود عطر نزند آینده ای ندارد.
به من بیاموز چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد تا من به تو بازگردم مادر! به من بیاموز چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود و رودخانه، سرچشمه و آذرخش ها، ابر و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها باز می گردد تا من به تو بازگردم...
بعضی از عطرها نبض دارند ....... گرم و بوسیدنی ، مثل تو ...... ️️️
گاهی به این راضی میشوم که یک نفر اتفاقی از کنارم رد شود که بوی تو را بدهد من بویِ عطرش را استشمام کنم و هزاران بار بمیرم.. ️️️
امروز در خیابان کسی که عطر تو را زده بود از کنارم رد شد و این یعنی قتلِ غیرِ عَمد
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشم هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام نرفته است که خود را به عطر بفروشم
توکنارم باشی.️ من عمیق تر نفس میکشم که تمام عطرت سهم من باشد ️️️
امروز یکی بوی عطر تو را میداد عمیق نفس کشیدمش
و عطر گردنش چیزی شبیه بوی دشت آغشته به زنبق و شهد، بوی نم ... بوی خیس کوچه، بوی خاک مزارع باران خورده...
پیراهن اگر تو باشی میپوشمت! عطر اگر تو باشی میزنمت! شعر اگر تو باشی میخوانمت! اما تو نه شعر باش، نه عطر... پیراهنم باش بگذار بپوشمت، بویت عطر شود و حالم شعری سپید! بگذار سروده شویم به عشق؛ و حالمان چاپ شود در ڪتابی به نامِ زنی ڪ ه دیوانه...
صبح ها طلوع مے ڪند خورشید دلم چشمان آسمان باز مے شود عطرمے ترواد از نیلوفر ها و چه عاشقانه صبح بخیر هاے تو در نسیم مے رقصند ️️️
عطرِ آغوش تو زیباترین انقلابیست که هر شب در میانِ جانم عاشقانه کودتا میکند ... ️️️
در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
`ᴍʏ ғᴀᴠᴏᴜʀɪᴛᴇ ᴘᴇʀғᴜᴍᴇ ɪs ᴛʜᴇ sᴍᴇʟʟ ᴏғ ʏᴏᴜʀ ʙᴏᴅʏ عطر مورد علاقه یِ من بوی تن توست️ ️️️
صبح ها طلوع می کند خورشید دلم چشمان آسمان باز می شود عطر می ترواد از نیلوفر ها و چه عاشقانه صبح بخیر های تو در نسیم می رقصند...
صبح تنها بهانه ی نمناک باغچه است برای عطر پاشیدن و نازیدن و تو تنها بهانه ی زیبای منی برای خندیدن ... ️️️
عصر ڪه میشود حیاط دلم پر میشود از عطرِ حضورِ عاشقانه ات... عصرها فقط زمانِ فڪر ڪردن به توست نه چیز دیگری.... عشق تو مجنون ڪرده این شاعره ے عاشقت را....... ️️️
هر انسانی عطری خاص دارد گاهی برخی عجیب بوی خدا میدهند مثل *مادر* تولدت مبارک زندگیم
از گلی که نچیده ام عطری به سر انگشتم نیست خاری در دل است.