سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زن ها نمیگویند دوستت دارم...آن ها دوستت دارم هایشان را هر روز صبح رویِ میز میچینند...تویِ غذایتان میریزند....اگر رویِ مبل خوابتان برددوستت دارمِشان رارویتان می کشند....گاهی همیک دوستت دارمِ زرشکیِ خوشرنگَش را روی لب هاشان میمالندو یا لای موهای بلندشان میبافند....زن هانمیگوینددوستت دارم ...زن هاثابت میکنند....!...
برایِ هم هدیه هایِ گرانقیمت نخریدید هم نخرید....هر چیزی هم که باشدیک روزی بالاخره از مُد می افتد یا دستِ حادثه بلایی سرش می آورد و در گذر زمان فرسوده می شود....به قلبِ یکدیگر عشق هدیه دهید و مهر....که نه از مد می افتد نه زمان کهنه اش میکند....بلکه روز به روز عمیق تر میشود و گرانتر....روز به روز ارزشش زیاد تر میشود و خریدارش بیشتر....کادوهایِ گرانقیمتارزانیِ قلب هایِ دور........
زن ها که عاشق می شوندموهایِ بلندشان راهر روز طورِ جدید تری می پیچندو رژلب هایِ خوش رنگ تری به لب هایِ خندان ترشان میمالند...مرد ها که عاشق می شوند....شب ها به سختی خوابشان می برد اما صبح هارا با لبخند شروع میکنند....عطرهایِ خوش بوتری می خرند و خودشان را بیشتر دوست دارند....عاشق شدن اصلاحالِ زمین را بهتر میکند......
بوی اردیبهشت می آید در این حوالی...بوی لوس ترین دختر بهار...که لای موهای فرخورده ی خرمایی رنگش عطر شکوفه های گیلاس است و از چشمهای سبزش شیطنت میبارد...خلاصه که آب و جارو کنید راه را برایش...این دخترک لوس بهاری دلش به نازکی شیشه و قهرش به سختی صخره هاست...حسابی هوایش را داشته باشید...تا میتوانید عاشقش باشید و بوسه خرجش کنید و دل به دلش بدهید...سنگ تمام بگذارید ها...نبینم یک وقت اخم کند این دخترک لوس چشم سبز بهار که روزگارتان را سیاه می...
خواهر که داشته باشیغصه هایِ دلت رویِ هم تلنبار نمی شودچون یک نفر هست که تمامِ غصه هایت را به جان بخرد....خواهر که داشته باشیاز تنهایی نمی ترسیچون مطمئنی، همیشه یک نفر هست که تمامِ خودش را تویِ اوج گرفتاری برایت کنار خواهد گذاشت....خواهر که داشته باشیتهِ دلت همیشه به بودنیبه ماندنی قرص است و محکم...خواهر که داشته باشیپشتت همیشه گرم است به حضوری از جنس"مادر" از جنسِ "کوه" از جنسِ "خدا" ....خواهر ک...
دلبر بیا لا به لای این همه کینگ و کوئینلای همهمه ی رل های ادم باکلاسامیون ادم هایی که از عشق و دوست داشتن فقط اسمشو یاد گرفتنهشتگ قشنگ زدن پای عکس های دونفره شانیکم ساده هم رو دوست داشته باشیم...من بشم خانوم آپارتمان چهل متری اجاره ای توتو بشی مرد رویا های ساده ولی قشنگ من...بشی شاه واقعی منُ بشم ملکه ی اول و اخر سرزمین دلت...دلبر این عشق های بی سر و ته و زودگذربه کار دل من و تو نمیادما باید هم دیگه رو همینطور ساده دوست داشته ...
هیچوقتعشقِ زندگیتونُ...اونی که دلیلِ تک تک ضربانِ قلبتون و خونِ جاریِ تو رگاتونه روبا کسی مقایسه نکنید....با هیچکس...آدم هاهمه چیزشون باهم فرق میکنه....اسمشون، چهره و علایق و دونه به دونه یِ اخلاقشون....اونی که کنارته رو سفت بچسبونش به دلتنگهش دار و قفل کن به زندگیت...اون از تمومِ دنیاواسه دوست داشتن و عشق ورزیدن"تو" رو انتخاب کرده....حیف نیست چشماتُ ببندی رو همه خوبیاشُچشم بدوزی به ظاهرِ قشنگِ آدما و رابطه...
بیا برگردیم به قدیم ترهانه آنقدر دور که توی قحطیِ زمانِ احمدشاه بیوفتیمنه آنقدر نزدیک که سیاهچاله یِ دیوارهایِ مجازی عشقمان راقورت بدهد....حوالیِ دهه یِ شصت یا پنجاه....تویِ یک شبِ"برف تا کمر باریده"دست به دستمان بدهندُ برویم پیِ زندگیمان....راستش"دوستت دارم"هایِ با قابلیت ویرایشِ این زمان به دلم نمی چسبد.......
این خود شمایید که اجازه یِ خیانت میدهید....شمایید که به اسمِ علاقه هزاران بار از گناه و خطا و اشتباهش میگذریدکه بارها و بارها فرصتِ جبران میدهید وقتی میدانید جز تکرارِ هزار باره یِ گناهش چیزی عایدِ رابطه اتان نمیشود....نه نه اشتباه نکنیدنمیگویم آدم ها را با یک اشتباه دور بیاندازیدنهاما کمی دیرتر ببخشید، کمی دیرتر آغوشِ گذشت به رویش باز کنید تا بفهمد هر اشتباهی تاوانی دارد و هر خطایی، مجازاتی....خیلی هم آسان که ببخشید و بگذریدمی بی...
من رویاهامُ همین امروز میخوام...همین امروز دلم میخواد با صدایِ سازم آروم کنم دلِ آدمایِ مهمِ زندگیمُ...همین حالا دلم میخواد یه عکاسِ ماهر باشم تا لبخندِ عزیزترینامُ ثبت کنمیا یه خیاطِ درست حسابی، یه نویسنده یِ بی نقص ....الانه که دلم می خواد ورِ دلم، تو تک تکِ روزا و لحظه هام باشی...من همین امروز، همین حالا که بیست سالمه دلم میخواد شروع کنم راهِ به رویاهام رسیدنُ....همین حالا که بازوهام زور داره و چشمام سو...همین الان، تو بیست سالگی...
دکتر قاطعانه گفته بود"شما دو تا با هم...هرگز نمیتونید صاحب فرزند بشید...."همه یِ فامیلُ این یه جمله ریخت به هم....اون طرف یه عده آدم نشسته بودند پایِ دوختُ دوزِ زندگی ما و این طرف ما دو تا سرِ جنگ بودیم با منطق و دلِمون.... میگفت: من هیچی.... تو عاشقِ بچه ای.... برو پیِ زندگیت.... راحت نمیگفت ها...جون میکّندُ میگفت.... گریه می کردُ میگفت.... سه حرفیِ قویِ مغرورِ من زار میزدُ می گفت.... زن عمو دنبالِ دخترِ خوش برُ رو و کدبانو واسِ ...
دارم به این فکر میکنم کهچند سالِ دیگر که یکهو سرهایمان را ازتویِ گوشی هایمان در می آوریم قرار است چند نفر کنارمان نباشند...؟چند نفر آنقدر بهمان زل زدند بلکه سرهایمان را به سویشان بچرخانیم اما دریغ کرده و دریغ کرده ایمو آن هاآرام آرام کوله بارشان را بسته اند و رفته اند....یا همین حالا...وقتی آن اِچِ مثبتِ بالای گوشی هایمان اگر نباشدچندنفر را داریم؟چند نفر هنوز هستندکه می شود رویِ شانه هایشان برای تکیه کردن حساب کرد....؟چند نفر ه...
مهم نیست که خوشگل هستم یا نه ،چشمام روشنیش به عسلی میزنه یا سبز ،فر موهام ریزه یا درشت ،قدم بلنده یا کوتاه ،مهم تو یه نفری تو این دنیاکه منُ چه شکلی می بینی .تو یه نفری که هر روز میگی : چرا امروز یه طورِ تازه ای قشنگی و من از تمومِ دنیا دلم میخوادفقط تو نگاهِ تو خوشگل باشم ...مهم تویه نفری ،تو که چشماتُ خرج دیدن من می کنی ......
به نامِ شهریور...."دست پاچه فرزندِ سال"....دست پاچه یِ بستنِ بارُ بنه یِ گرما....دست پاچه یِ تمام شدنمرزِ سبزی تابستانُ و زردیِ خش خش وارِ پاییز....به نامِ شهریور...با عصر هایی کشدار و شب هایِ غم آلوده یِ رفتن....شهریوری که تویِ گوشِ تمامِ روزهایشصدایِ زنگِ مدرسه ها پیچیدهو مثلِ طفلِ فراری از مکتبدلش پیچ میخورد و سرش تاب....به نامِ شهریور....که بادِپاییزی تنِ رنجورش را میلرزاند و گرمایِ مردادیهنوز تویِ رگ هایش ...
هیچوقتعشقِ زندگیتونُ...اونی که دلیلِ تک تک ضربانِ قلبتون و خونِ جاریِ تو رگاتونه روبا کسی مقایسه نکنید....با هیچکس...آدم هاهمه چیزشون باهم فرق میکنه....اسمشون، چهره و علایق و دونه به دونه یِ اخلاقشون....اونی که کنارته رو سفت بچسبونش به دلتنگهش دار و قفل کن به زندگیت...اون از تمومِ دنیاواسه دوست داشتن و عشق ورزیدن"تو" رو انتخاب کرده....حیف نیست چشماتُ ببندی رو همه خوبیاشُچشم بدوزی به ظاهرِ قشنگِ آدما و رابطه ه...
و حیات آدمی آن هنگام آغاز می گردد،که دوستت دارمی می شنود که دلش می خواهد....
مردا عاشقِ موهایِ بلندن....مثلا مامان هروقت که یه تارِ موی من تو بشقابش هویدا میشه، یادش میوفته موهای من چرا انقد فره و وز و بدحالت و مدام از مدل هایِ کوتاهیِ جدید تعریف میکنه اما بابا...اون حتی اگه از لایِ لوبیا پلوش موهای بلند منو بیرون بکشه فوری پرتش میکنه یه گوشه و تویِ دلش ابراز انزجار میکنه نه تو رویِ خودم و هر وقت هم بحثِ کوتاه کردنِ موهای من میشه بحثُ عوض میکنه...من میدونم مردا جون میدن واسه موهایِ بلندِ یه زن، حالا فرقی نمیکنه سیاه...
آلوده ام به تو....مثلِ چشمانت به خوابمثلِ هوایِ تهران به ریزگرد و غبار.....محکومم به تو....مثلِ بیچاره ای به سرنوشتزندانی به حبسِ ابد....گرفتارم به تو...مثلِ موهایِ بلندِ زنی در دست هایِ بادو تنِ مردی زیرِ فشارِ کار....دچارم به تومثلِ مادرت به بیماری اشتو به دیوانگی ات.....بیمارم به تو....مثلِ خودم به چشم هایت....خودم به آغوشت....بیمارم به تومثلِ خودم به خودت......
تو را از من کم کنندهیچ می ماند...