هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بیجواب نمانده است به صداهای دور گوش میدهم از دور به صدای من گوش میدهند من زندهام ! فریادِ من بیجواب نیست قلبِ خوبِ تو جوابِ فریاد من است ...
ما با هم اسم های خود را روی شن و ماسه ها نوشتیم و امواج دریا آن ها را شست آن ها را روی قلب های مان نوشتیم تا برای همیشه آن جا بماند نام عروس و نام داماد از شما دعوت می کنند که آن ها را در مراسم...
با دو قلب لبریز از عشق و محبت در عطر بوی گلها در پر شکوهترین شب زندگی خود بزمی ترتیب داده اند مقدم گلبارتان را به دیده منت ارج می نهیم
قلب من و تو را پیوند جاودانه مهری است در نهان پیوند جاودانه ما ناگسسته باد تا آخرین دم از نفس واپسین ما این مهر بسته باد
من عرضه ی فراموش کردنت را ندارم دست پا چلفتی ترینم برای دور انداختن خاطره هایت تو بگو من با این قلب ناسازگارم چه کنم جانم...؟
من واقعا نمیدونم ️ تو از قلب من بیرون نمیری️ یا من نمیتونم بندازمت بیرون
فقط به آسمان تجلی قلب تو خیره می شوم و آرام میگیرم
چشم های تو خدای قلب منه
حلقه ی ازدواج را به انگشت دست چپ می زنن چون تنها انگشتیه که رگش به قلب متصله
قایقی خواهم ساخت تا با آن از اقیانوس نگاهت عبور کنم و به ساحل وجودت برسم تا قلب پاک تو تا ابد کلبه ی عشق من باشد.
بهترین خواهر دنیا چو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارم چو بامداد خوش دوستت دارم به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم
اثر انگشت ما از قلب هایی که لمسشان کردیم هیچ وقت پاک نمی شود.
زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد گل یاسمنم تولدت مبارک.
روز تولد انسان ها در هیچ تقویمی یافت نمی شود چرا که فقط در قلب کسانی که به آنها عشق می ورزند حک شده است. تولدت مبارک
همانگونه که خورشید هرگز از تابش باز نمی ایستد قلب من نیز هرگز از دوست داشتنت دست نخواهد کشید
مکان حقیقیِ زندگی ما قلب کسانیست که دوستشان داریم…
تمامِ دلخوشی هایم تو هستی همانی که به قلبِ من نشستی
کسی به فکر گلها نیست کسی به فکرماهیها نیست کسی نمیخواهد باور کند که باغچه دارد میمیرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست....
با تو٬ قلب٬ خون را چنان پمپاژ می کند ٬ که رگ را یارای انتقال نیست ! ومغز را یارای تفکر !!!
دست خدای منّان ، رو قلب ما نوشته قسم به نام عباس ، کرببلا بهشته تو دستم و گرفتی ، من اینو خوب می دونم تا عمر دارم به عشقِ ، کرببلات می خونم درد غریبیِ تو ، عقده ای در گلویم گریه ی بر غم تو ، عزت و...
من که اسیر گشتهام با نگهی ز چشم تو از چه دگر به قلب من نیش و کنایه می زنی
آه محبوب من در آمیخته با قلب و روح منی اما به دور از گرمای آغوش عشقم تا به کی ؟ تا به کجا ؟
روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست روزی که دیگر قلب من با عشق تو درگیر نیست
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج