رواق منظر چشم من آشیانہی توست کَرم نما و فرودآ کہ خانہ، خانہی توست بہ لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفہهای عجب زیر دام و دانہی توست
گفت: مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟ مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو...
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع کہ قدر وقت میدانی گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
بیا ببینمت مظلومانه ترین جمله دستورى در زبان فارسیه با اینکه جمله دستوریه اما گوینده هزار بار ویرانتر و تنهاتر از اونه که بخواد دستور بده..
سهمِ من از تو صدایی است که نه میشود بوسید نه در آغوش گرفت!
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت...
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی...
از تو هم دل ڪندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل ڪند چیست؟!
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ ابری که دربیابان بر تشنه ای ببارد......
این شهر مرا با تو نمى خواست عزیز...
خطی کشید روی تمام سوال ها تعریف ها معادله ها احتمال ها خطی کشید روی تساوی عقل و عشق خطی دگر به قاعده ها و مثال ها!
تنت تلاطم نُت هایى ست که در من پیچیده، موسیقى این شعر شبیه آغوش توست...
روزها می گذرند از میان شب ها مثل انگشتان روشن تو از لابلای گیسوانت.
آخر ای دوست ،نخواهی پرسید که دل از دوریِ رویت ،چه کشید سوخت در آتش و ،خاکستر شد وعده های تو ،به دادش نرسید داغ ماتم شد و،بر سینه نشست اشک حسرت شد و، بر خاک چکید آن همه عهد، فراموشت شد چشم ِمن روشن، روی تو سپید جان به...
معشوق من شعر است و هر شعر وقتی نوشته میشود یک وصال است .