خندید چال گونه اش عمیق تر شد و از شکوفه لبانش اسفند به وجد آمد
میبینی با تُ انقدر همه چیز خوبست که اسفند هم یادش رفته هنوز زمستان ست
من و غزلهای گلدارم ؛ اسفند و شور بهارانش کجایی که ببینی ؟ . . .
اسفند که هیچ، فروردین را هم دود کردم و نیامدی. .
اسفند ندارم جای آن هر روز برای چشمانت بهمن دود می کنم
چه اسفند و چه فروردین فدایت می کنم خود را مبادا دست هایم را تو با اخمت بلرزانی...
اسفند پنج حرف بیشتر نداره ولی واسه پر کردن تنهاییات حرف نداره .
احوال اسفند چه بیمارگونه است انگار بخت دختر بهار رابسته اند
آخرین جمعه ی اسفند تو را کم دارد
من اسفندو خیلی دوست دارم چون تورو بهم داد. اسفند ماهی جان تولدت مبارک
تو رسیدی در بهاری ترین ماه زمستان اسفند است و تورا دارم و این یعنی سقف آرزوهایم... .
اسفند زیبا اما بدون اعتماد به نفس شیرین و دوست داشتنی خونسرد اما تند خو هیچوقت نمیتونه قانع باشه آینده نگر و کم حوصله عشقش مرموز و پنهان
اسفند ماهی سمبل:ماهی عنصر:آب روز اقبال:جمعه سنگ خوش یمن:یاقوت کبود رنگ:سبز روشن
واپسین دقایقِ سال کهنه به نیکی دِلبَر جانم
زیباییِ این فصل تویی اِسفند که مرا به بهار می رسانی مریم گمار
به یمنِ حضورش زمستان م بهاران ست اِسفند
دست اسفند را بگیر رسیدن به بهار بدون دست های تو ممکن نیست...
می بینی؟ با تو همه چیز آنقدر خوب است که اسفند هم یادش رفته هنوز زمستان است...
از راه،فراز آمده با هلهله اسفند وقت است که از نو بسرایم غزلی چند اسفند فراز آمده تا مشعلی از شعر در سینه افسرده ام از نو بفروزد
اسفند من! تو آخرین ماهی، الهی! باران تو، بر اول و آخر ببارد
اسفند من! امسال هم سر حال باشی امسال هم از جلوه مالامال باشی ... اسفند من امسال هم امیدوارم تا هم تماشا باشی و هم فال باشی
غصه نخور مسافر! رفتیم تو ماه اسفند بهار تو بر میگردی چیزی نمونده بخند...
آبان و آذر رفت، دی رفت و بهمن شد خانه تکانی کن، اسفند روشن شد
اسفند رسید و دل من خانه تکاندهست بادا که شب عید، خریدار تو باشم