پاییز خوب می داند درخت با خیال بهار در آغوش خفته
سپند میگذارم و دود میکنم مبادا کسی عشقت را از شاخه های این بهار بچیند.
گل به سر، جام به کف ، آن چمن آیین آمد میکشان مژده ، بهار آمد و رنگین آمد
بهار هم که بیاید عطر نفس هایت چیز دیگری ست!
در آغوشم بگیر تا "بهار" را برایت معنی کنم...
کاش این بهار تو سبز می شدی در آغوشم ...!!!
آمده فصل بهار و خبری نیست زِ تو ترسم این است بیایی و دگر دیر شود
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
از لمس سرانگشتان دستان توست که بهار در من شکوفه می زند
حیف نیست بهار؛ از سرِاتفاق بغلتد در دستم آن وقت تو نباشی؟
جوری بیا بهار تو را نبیند، خجالت بکشد آخر تو خیلی قشنگی! افشین صالحی
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام! ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم...
بهارم با لبخند تو کوک می شود بیا تا دلم شکوفه بزند...
تو بگو دوستت دارم بهار می پیچد لای موهایم عشق شکوفه می زند ...
سوگلی بهار تویی درختان بیهوده بیدار شده اند...
تو اگر بهارِ من باشی ، دلخون هم که باشم ، لاله لاله برایت شکفته می شوم...
یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند در عطردان ذوق و بهار آفریده اند...
می گویند با یک گل بهار نمی شود باور نکن من با گل روی تو عمریست بهاریم
برای این همه صحرا که دستشان خالی است بهار، عیدی بی منت خداوند است
هزار سال در این باغ بی سرانجامی خزان به بار نشست و بهار بی تو گذشت...
هر سال می گوید: "حتما این بهار جوانه میزنم." نیمکت چوبی پارک!
بهار به اردیبهشت َش دلرُبایی می کند تو به آن طرز نگاهت..
خوشا پاییزی که تمام مرا برای پیوستن به بهار تکاند..!
دلم برای زمستان میسوزد وقتی نگاهت پاییزم را بهار میکند!!