شکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل بهار است
دوباره فصل بهار است و انگار زمین در حال شعر گفتن است
بهار … همان کوچه ای بود که دستانت را گرفتم و گرنه این فروردین آب زیرکاه تظاهر به بهار می کند …
دلم می خواهد باران ببارد و صدای پاهایت را قطره های باران به خانه ام بیاورند بهار بیا … که من بی تاب شقایق های توام
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم …
عشق من دستانت بهار است زنده می کند مرا
دستانت بهار است زنده می کند مرا هر کلام تو شعر است که بر من می بارد و نگاهت قشنگ ترین آواز جهان است که مرا به خود می خواند عِشق من
باران چه دلبری می کند برای بهار ! پاییز کم بود بهار هم عاشق شد …
امروز صبح دوست داشتنت را با قلبم پیوند زدم شاید این بهار جوانه زدی ..!
بهار همه با فروردین می آید بهار من، با تو!
تو اگر بهار را صدا کنی می آید حتی اگر دلش جا مانده باشد میان برف ها
می چسبد در این بهار کنار این شکوفه ها کنار باران های بی قرار و ناگهانی یک فنجان چای بهار نارنج
فروردین را کوچه به کوچه می گردم به دنبالت تا تو را از این بهار عاشقانه عیدی بگیرم
سر سبزترین بهار تقدیم تو باد آواز خوش هزار تقدیم تو باد گویند که لحظه ایست روئیدن عشق آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
خودت گفتی که وعده در بهار است، بهار آمد دلم در انتظار است، بهار هرکسی عید است و نوروز، بهار عاشقان دیدار یار است... اللهم بفاطمه عجل لولیک الفرج...
برایم مثل همین “بهار” می مانی آمدنت را همیشه تحویل میگیرم …
یا مقلب قلب من در دست توست یا محول حال من سرمست توست کن تو تدبیری که در لیل و نهار حال قلب من شود همچون بهار
بهار زمانی است که تو با منی و شکوفه های احساسم کنار تو شکفته شود عشق من ! بهار تکرار لحظه های بودن توست روز مرد مبارک
اگرچه آخر اسفند اول عید است بهار، اول اسفند میرسد از راه
غصه نخور مسافر! رفتیم تو ماه اسفند بهار تو بر میگردی چیزی نمونده بخند...
بهار که رفتن اسفند و آمدن فروردین نیست بهار یعنی جای بوسههای مردی که تو باشی روی گونههای زنی که من باشم شکوفه بدهد
نرم نرمک میرسد اینک بهار تف به قبر روزگار |
بهار دستم را نگرفت، رفت مُشتی پَر در مردمکم پرواز کرد.
پسرم! یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی، زین پس همه چیز این جهان تکراریست، جز مهربانی...