هرچقد شکر بریزم و چای کوفتی را هم بزنم.. نبودنت تلخ است!
تلخ شد این زندگی بعد از تو ای شیرین من! تا همیشه “بی” ستون کردی تن این مرد را
دارد به سفر می رود امشب چمدانم با خاطره ای تلخ که من خالق آنم
می کشم تو را نفس اما،چه تلخ است دم و بازدم یادت
کام دل گر چه شد از شور غم عشق تو تلخ جان شیرین منی، بلکه ز جان شیرین تر
من دچارم به یک ویرانی و چه تلخ است که نمیفهمی تو پابماهِ مرگِ خاموش منم...!
اخلاقم تلخِ درست اما شکلات تلخ هم طرفدارای خودشو داره
خوش به حال دل فرهاد که در مدت عمر مزه ی تلخ ترین خاطره اش شیرین است
عاقبت میهمان یک نفریم مرگ با طعم تلخ شیرینی
چه تلخ باشی چه شیرین! من از یک ذره ات هم نمی گذرم!
تلخ فنجانی نا نوشیدنی ست . این دم نوش کهنه جوش . زندگی
تلخ که می شوی … برای شیرین شدنت دلم شور می زند به چشم دیگری!
باور کن زندگی را ... شیرین مثل غمِ کودکان بالا شهر تلخ مثل شادیِ کودکان کار
من یه تلخیم که یه من عسلم شیرین نمیکنتم...
عجب تلخ بود شیرینی دروغ عاشق بودنش…
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم ..
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی..
زندگی به من آموخت آنکه کام دیگری را تلخ می کند... غیر ممکن است کام خودش شیرین باشد...
مرگ تلخ است و نابکار من قلبم درد میکند من به تو می اندیشم در سفر به سفری بی بازگشت رفتی
تمامقندهای تویدلمرا آبکردمبرایتو برایتوکهچایتراهمیشه تلخمیخوری خاکبرسرت...
زندگی به من آموخت آنکه کام دیگری را تلخ می کند غیر ممکن است کام خودش شیرین باشد
چه تلخ باشی چه شیرین من از یک ذره ات هم نمیگذرم
کنارمگذاشتی کهتلخمکنی؟ شرابیشدمنابی،حسرتبکش
ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای امواج را نمی شنوند... چه تلخ است قصه ی عادت...