جمعه ها شرح غروبیست که خون آلوداست دیه اش قیمت بد حالی و دلتنگی ماست
دلتنگ محکم بغل کردنت،بوییدنت و بوسیدنتم
جزیره ام در اقیانوس سکوت دلتنگی ترانه نژادی
بر "دار" شب فرش می بافت صبح امید را دلتنگیم
بخدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش
پاییز است،صدایم بزن خاطراتم زرد میشود پشت این همه دلتنگی
اشک ازشکستنه! سکوت ازتنهایی، لبخندازمهربونی،ولی، پیام از"دل تنگی"
به تو نگاه می کنم غریبانه می نوشم چای دم کشیده ی خنده هایت را هر چند نیستی!
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویم دل سوخت در اندیشه ی "چشمت"تو کجایی...
مرغ دلم پر می کشد اندر هوای دیدنت آرام جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت
اینجا همه دلتنگند نمیدانم آنها که دل برایشان تنگ است؛ کجایند...
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود؟ غم و دلتنگی و حسرت، همه یک جا با هم
دلتنگی نام دیگر این روزهاست وقتی از این همه رهگذر یکی تو نیستی
چقدر سرد است! وقتی… دلتنگتم و نیستی
پشت هر دلتنگی یه بیمعرفته که کلی از روزهای خوب رو فراموش کرده...
رفت دلتنگی جا ماند عادت می کنم به یادگاری ش
زندگی بی عشق جهنم است آسمان بی خورشید شب است اما من بی«تو» نامی نخواهم داشت...
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟
جمعه باشد تو نباشی و خزان باشد و من چه کشنده است فدای تو شوم، رحمی کن
یکی اینجا دلش تنگ است ! آنجا را نمیدانم !
روزهاى خوب و بدى باهم داشتیم که بیشترشان خوب بود؛ من تمامِ آن روزها را میبوسم ...
دلتنگم نه برای تو ... دلم برای خودم تنگ شده برای مَنِ کنارِ تو ...
دنیا به وسعت قفسی تَنگ می شود وقتی دلت برای کسی تنگ می شود
دلتنگی، دقیقا همان بخشی از عکس است که بریده نشده، برای کسی که بریده شده است.