مثل تیغ دو لبه هستی؛ بوسیدنت زخم است نبوسیدنت درد…
هی مثل زخم میشکفی روی زندگیم پاییزِ زعفرانیِ افتاده از دهن
چه دردمند و مطیع به بهبودی می اندیشد زخمی که با دستمال معشوقه بسته می شود
زندگی خیلی با نمکه و زخم های ما باز ...
ستاره ها زخم های مادرزادی من اند که راه دیگران را روشن می کنند
سیر شده ام از زندگی بس که دل بی زبانم زخم خورده است ...
بخند برایم...لبخندت را به هر زخمی که زدم خوب شد
داشتنت زخم و اینکه هرگز قسمتم نمیشوی نمک است
مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن یاد یک عشق عذابیست که لذت دارد
زخم روی زخم آمد! و سرانجام عفونی شد، این تلنبارِ آسیب، رویِ دلم.... .
آقای قاضی دل ساده داشتن تاوان دارد، هر روز باید بدوزی زخم هایی رو که از صداقت خوردی...
خنده، بخیه است بوسه، بخیه است فراموشی، بخیه است مهربانی ، بخیه است آدم بیبخیه متلاشی میشود! آدم زخم است...
جای بعضی از آدمها در زندگی پُر نمی شود... زخم میشود ، تا ابد میماند...
وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شود زخم آن زمان زبان به سخن باز میکند...
در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب...
ما نیستیم! اما زمستان میرود روزی با زخمهای لایَزال و برفِ سنگینش
غمگینترین زنِ همهیِ قصهها منم وقتی که آرزویِ تمامِ تنم تویی مردی که زخم میزند و میرود ولی هر شب تویی دوباره تویی باز هم تویی ...
زخم هایت را پنهان کن اینجا مردم زیادی با نمک شده اند...
سالها بعد شاید تو فقط یک زخم باشی درست وسط قلبم .
مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن، یادیکعشقعذابیستکهلذتدارد
به گوش ام خش خش پاییز زرد است دل ام میعادگاه زخم و درد است نمی آید صدایی از در و دشت هوا بس ناجوانمردانه سرد است
برگرد دیگر طاقت دوری تو در من اندک شده دلتنگم به تو به من عادت شده زخم تو تو دلم چه خوب جامونده اسم تو
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست درد دارد خوردن زخم از نمک پروردهای
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را اهسته می خورد و می تراشد.