یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
جرم منعاشق شدنم بودوزندانم چشمان تو...
بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشدما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد...
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوستبه به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی...
دلتنگم و دیدار تو درمان منستبی رنگ رخت زمانه زندان منست...
خسته ام ،ازاین زندان که نامش زندگیست/پس قشنگی های دنیا دست کیست...
بی گناهی گر به زندان مردبا حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست ......
یارو یه استوری گذاشته از رفیقش که توی زندان هست و نوشته شیر که جاش تو قفس نیستخب عامو شیر که ضبط ماشین نمیدزده...
بیهوده انتظار تو را دارم دانم دگر تو باز نخواهی گشت هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است بی تو برای من این سرزمین غم زده زندان است ....
کسی میآیدکسی میآیدکسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، درصدایش با ماستکسی که آمدنش رانمیشود گرفتو دستبند زد و به زندان انداخت...
ای آشنای من؛ ای تو دوای من با رفتنت من را به زندان کشاندی باور نمیکردم دوباره برگردم؛به آن شبی که رفتی و با من نماندی......
بارها در دادگاه تو اعتراف کردم که دوستت دارم عزیزآخر این چه محکمه ایست که که حکم حبس شدن در زندان تو را صادر نمی کند...
چشمانت زندان گوانتاناماست نازنین بی اعتنا به حقوق بشر…...
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست...
آزاد نخواهی شدتقلا نکنماهی درون تنگدریا فقطزندان بزرگتری است...
مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند و پانزده سال در آنجا هر روز یک قرص نان کامل مجانی خوردم...
دلتنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است!...
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینییکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی!!...
منزندان بزرگی بودمکه نتوانستماز خودم فرار کنم...