مرگ تلخ است و نابکار من قلبم درد میکند من به تو می اندیشم در سفر به سفری بی بازگشت رفتی
تصور مرگ یک نفر سختتر است تا مرگ صد نفر یا هزار نفر ؛ مصیبت وقتی تکثیر شود انتزاعی میشود ، آدم از چیزهای انتزاعی کمتر ناراحت میشود
چشم انتظار حادثهای ناگهان مباش با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
حالا که رفته ای به این می اندیشم مرگ با آمدنش می خواهد چه چیز را از من بگیرد ...
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ! ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ... دانی که پس از مرگ چه ماند باقی ؟ عشق است و محبت باقی همه هیچ
با وَنگ وَنگ به دنیا آمدن ، اما در موقع مرگ حتی توانایی خُر خُر کردن هم نداشتن ! راستی که زندگی چقدر قدرت اعتراض را ضعیف میکند !
به درد هم اگر خوردیم قشنگ است... در این دنیا که پایانش به مرگ است در این دنیا که پایانش به مرگ است برای هم اگر مُردیم قشنگ است
آن همه مرگ ارزش این زندگی را داشت؟!
روزی که به شایستگی بگذرد ، خوابی خوش در پی دارد ؛ عمری هم که به شایستگی صرف شود به مرگی خوش میانجامد ...
...آدمی در سفر ساده هم ای دل حتی بند کفشش اجل و دسته کیفش مرگ است زندگی یک غزل نیمه تمام است بدان که به هر وزن بگوییم ردیفش مرگ است
مرگ فردای قشنگی ست برای آن که در خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت
ای رویای سپپده دمان بی تو هیچم با من بمانی به مرگ خوش می پیچم! بسان رویش ریشه در بهاران
اگر بدانید مردم هزار بار بیشتر به بک سردردِ معمولىِ خود اهمیت مىدهند تا به خبر مرگ من و شما ، دیگر نگران نخواهید شد که درباره شما چه فکرى مىکنند !
دندان مرگ فرو رفت دراندامت عزرائیل چه غربالی می کند
اما اگر هیچ چیز نتواند ما را از مرگ برهاند ، لااقل عشق از زندگی نجاتمان خواهد داد ...
نمی خواهم بسوزم پیش از این در کوره دنیا مرا تبعید کن ای مرگ از این دوزخ به آن دوزخ
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش این چراغی است کز این خانه به آن خانه برند
دوست عزیزتر از جانم، مرگ مسافرت جان از سبز خاک به بلندای افلاک است. دامن از اشک تهی کن که پیوستن به جانان سعادتی پایان ناپذیر است.
اگر یارش نخواهی شد مگیر از او غرورش را، که بازی دادن یک دل، سزایش مرگ و نفرین است
در غربت مرگ، بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیشترند
با من شدند روح درختان سربلند این دلبران شاد شکرخورده لوند دارم برای مرگ خودم نقشه می کشم رو به نگاه منتظر آبی بلند...
مرگ یک بار رخ نمی دهد زیراهمه ما هرروز چندبارمی میریم هربارکه با آرزوها، علایق و پیوندهای خود وداع میکنیم می میریم..
بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود و به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم ...
روزی گفتیم فقط مرگ میتواند ما را از یکدیگر جدا کند مرگ دیر کرد و ما از یکدیگر جدا شدیم!