شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
صدبار بی تودر شبِ باران قدم زدم، بارانِ زیرِ چترِ تو،بارانِ دیگریست...!...
چتر بهانه بودچشمان باران زدهشانه هایت را کم داشت......
وقتی چترت خداست؛بگذار ابر سرنوشتهر چه می خواهد ببارد......
بگذارابر سرنوشتهرچه میخواهد بباردما چترمان خداست...
آمدی زیرچترمنه برای همراهی بامنبلکه فقط خیس نشویباران که بندآمدتوهم رفتیبدون خداحافظی...
در برف و باران چتر و بارانی ندارماما خوشم چون درد پنهانی ندارم...
سر انجام...روزی خواهی باریدبر دلتنگی هایم،مدتهاست چترم را بسته ام...
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﭙﻪﻫﺎ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﺘﺮ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ...
هوای تو امشب چگونه است؟در من امشب یکی دنبال چتر می گردد !...
چتر را بست / مسافرخیابان/منفی صفر...
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز...
گاهیچتر را باید دست باران دادروی سر خودش بگیردو ماجایش بباریم...
چترم را روی سرم می گیرم...و از این شهر می روم...باران های اینجا...بوی دلتنگی می دهند...