صدبار بی تو در شبِ باران قدم زدم، بارانِ زیرِ چترِ تو، بارانِ دیگریست...!
چتر بهانه بود چشمان باران زده شانه هایت را کم داشت...
وقتی چترت خداست؛ بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد...
بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد ما چترمان خداست
آمدی زیرچترم نه برای همراهی بامن بلکه فقط خیس نشوی باران که بندآمد توهم رفتی بدون خداحافظی
در برف و باران چتر و بارانی ندارم اما خوشم چون درد پنهانی ندارم
سر انجام... روزی خواهی بارید بر دلتنگی هایم، مدتهاست چترم را بسته ام
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﭙﻪﻫﺎ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﺘﺮ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ
هوای تو امشب چگونه است؟ در من امشب یکی دنبال چتر می گردد !
چتر را بست / مسافر خیابان/منفی صفر
چتر باران را /بهم زد / توفان / پیاده رو / رقص پای پاییز
گاهی چتر را باید دست باران داد روی سر خودش بگیرد و ما جایش بباریم
چترم را روی سرم می گیرم... و از این شهر می روم... باران های اینجا... بوی دلتنگی می دهند