دلتنگی های ممتد دیگر دلتنگی نیست آوار است . علی گلشاهی(ورژیرا)
فهمم از جغرافیا آغوش توست
دلم پُراست ، پر از حسِ جایِ خالیِ تو...!
مسافران شب راهی سفرند ؛ سفری رو به سحر
پشت به پشت و صف شکن کیست حریف تن به تن
وجدانی سفید دارد دستان پینه بسته حقیقت
هوا را می شود عوض کرد تو را هرگز...!
شب چله تون چراغون لبتون همیشه خندون
خودکشی خودش درد نداره دلیلشه که درد داره
قیام هفده شهریور گرامی باد
یازدهم شهریور، روز ملی صنعت چاپ گرامی باد
همه ما نتیجه کودکیمان هستیم.
جا مانده رد نگاهم بر ماه ِ برکه ی آرزوها
هرشب خیالت که می آید جوانه میزنم سبز میشوم
به زانو کشید شب را شب های قدر
خیالِ خواب ندارم، مگر در آغوشت
بغلم کن که مَن از همه خَستَم
چه زیباست دیگر دروغ نگوییم
دلتنگ اردیبهشت آغوش توام
عاقبت میهمان یک نفریم مرگ با طعم تلخ شیرینی
میخوام دائم باهات باشم
عشق با یار دل نواز خوش ست
و مُرد، هرچه که، بویِ دلخوشی میداد .....
تاریخ، تنفر نیست.