شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من به قربان خدا چون که مرا غمگین دیدبهر خوشحالی من در دلم انداخت تو را...
پدر عزیزمجای خالی تو راهیچ جور نمیشه پر کرد....
و همان روز کهاز غصه مرا ویران کردخانه اش عقد کنان بود نمیدانستم...
درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است...
برف میبارد و همه خوشحالند و من غمگین...دارد رد پاهایت را می پوشاند برف!...
امشب شب تولد من استولی چیزی برای ترکاندن ندارمجز بغض عزیز...
امروزلابلای گل ها مادرهیچ رد پایی...
روز مادرساعت خوابیده بودپروانه ای روی صندل...
ترجیح میدم با تو غمگین باشم، تا با دیگران شاد....
یک خاطره داریم و یک خروار شب .......
شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولیباید امشب بروم شام غریبان خودم...
غمگینه که بخوایش و نخوادتو غمگینترش اونه کهبخوادت و دیگه نخوایش. ....
باغِ صبور و خسته از دیماه غمگینشبرفی بدونِوقفه میبارد به تسکینش...
گاهی شادترین غمگین جهانم.......
ای کاش راه خانه را گم کرده بودم روزی که دیدم کفش هایت پشت در نیست...
هوای سرد بهانه بودقلبت برای دیگری می لرزید...
اون که تو خودخواهی هات مرد...دل من بود......
هوا هوای جداییهوای تنهاییست ......
برای پاییز امسال رنگی نمانده......
به حرف قلبت گوش نکناگه اهمیت بدى دیوونه میشى......
پیاده کن از دلت...ادمی را که تو را دربست نمیخواهد.......
از وقتی تو برآورده نشدی دیگه هیچوقت آرزو نکردم...
بعد مرگم شعر هایم را بخوان تا بشنوی / سرگذشتم تلخ تر از درگذشتم بوده است...
بی تو جهانم خالیست...
لطفی ندارد هفت سین ها بی سلامَ ت...وقتی نباشی عیدها هم بی بهارند......
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟...
همه حرفات یادم رفتهجز اونجا که گفتیحتی اگه تو بخوای بری من نمیذارم...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم...
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشدبگذاری برود! آه... به اصرار خودت...
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیستحتی گره اخم خدا وا شدنی نیست...
این ماییم که دیگرانو مغرور میکنیم..چون ارزشیو بهشون میدیم که ندارن......
یه چیزایی هست ک نمیدونی، مثلا اینکه چقد نگات کردم!...
چو شادم میتوانی داشتغمگینم چرا داری؟...
تام هنکس️ : این دنیا نمیگذارد که لبخند برای همیشه بر لبان کسی بماند......
من آن توتو آن منچرا غمگین و پردردی؟...
درد بی درمان شنیدی؟؟حال من / یعنی همین!...
کسی که یه مدت زیادی تنها مونده رو از رفتن نترسونید..!...
تو این وضع داغونو هوای غمگین پاییزتنها راه نجات بغله!...
من همانمکه تو غمگین بشوی می میرد...
همیشه یک نفر جای تمام شهر غمگین استزنی تنها که دیگر در سرش شوری نمی افتد...
نه تو رفتی نه من … تمام این تنهایی به خاطر آمدن یه غریبه بود !...
زندگی بعد از توچنگی به دل نمیزندتنها کمانچه غمگین استکه مینوازد...
این تن خستهز جان تا به لبش راهی نیست......
خندهزیباترین هدیه ی پاییزبر لب غمگین انار...
چنان مردم از بعد دل کندنتکه روح من از خیر این تن گذشت...
مرا زیستن بی تو، نامی نداردمگر مرگ منزندگی نام گیرد...
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد...
آه...... که در فراق اوهر قدمی است آتشی ............
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم......
زندگیمو دادی بر باد تو با شیرینی حرفات...