شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
جمعهغم تنهایی نیستغم نبودن توستکه از طلوعش تا غروبلحظه لحظه پیر انتظارت میشوم......
یک استکان خالی و یک شعر ناتمامچشمان خیس پنجره در بارشی مدامدستی پر از دهان و دهانی پر از سکوتلب های نیمه باز و نگاهی پر از کلامفریاد های زنگ در از دست رفتگرسطلی پر از شکایت و تهدید و اتهامتصویر خاطرات پراکنده روی میزبا بسته های خالی قرص دیازپامسیگار روشنی که فقط دود می کندمثل دلی که سوخته در انتظار کام...
مرگ همیشه کهنکشیدنِ نفس نیست مرگ گاهیرویایِ داشتنِ کسی است که شب و روزبه انتظارِ آمدنش هستیو او حتی ردِ کوچکی از یادت را همبه یاد ندارد......
هایدگر معتقد است که ما آن چیزی هستیم که انتخاب می کنیم که باشیم و دارای ماهیتِ انسانیِ ثابتی نیستیم. هنگامی می شود گفت شما دارید به روشی اصیل زندگی می کنید که هر موقعیتی را همانگونه که پیش می آید در نظر گرفته و ماهیتِ حقیقیِ خود را از طریقِ رفتار و طرزِ برخوردِ خود بروز دهید. در غیرِ این صورت شما دارید سعی می کنید که از ترس و اضطرابِ خود، با تن دادن به آنچه دیگران از شما انتظار دارند، فرار کنید....
یک لحظه دل از نماز برداشت ، نشست رو کرد به قبله ، جا نمازش را بست یک عمر من آمدم به سویت ، این بار من منتظرم ، شما بیا ، در باز است...
خنده آسمان/دل می لرزاند/خیابان انتظار می کشد/تا خیس شود/چتر را باید/بیاویزی بر میخ/یکلا زیر پیرهن/بپری از روی جوی/ان طرف خیابان /یکی/گیسوانش را/بدست باران سپرده ....
انتظاری،از کسی نخواهم داشت!وقتی که... خندهایتبرآورده میکنندتمامِ آرزوهای دلم را.. ️️️...
آخرین برگهای پاییزیبه انتظار باد نشسته اندتا غزل بخوانندبرای خداحافظی...
انتظارمان روزی به پایان خواهد رسید و در آن روز مرا به بهشت نیازی نیست ، زیرا تو بهشت جاودانه منی...
ناز را می کشیم،آه را می کشیمانتظار را می کشیم،درد را می کشیمپس چرا بعد اینهمه سال نتوانسته ایمدست بکشیم ازهر آنچه آزارمان میدهد...!؟...
چه حالِ خوبی داردانتظاراگر کمینام تو در میان باشد ......
پنجشنبه استو عطر خواستنت دوباره گیج میکند ثانیه هاے بیقرار راتو کجاے جهانی اے نزدیک ترین دور که من مدتهاست پنجشنبه را به انتظار نشسته امو سهم چشمانم همیشه بی خبریست.......
هیچ چیز بدتر تر از زندگی کردن در حالت ِ انتظار نیست.....
به انتظار نبودى ز انتظار چه دانى؟...
جانان عزیزمالان که دارم این نامه را برایت می نویسم آمده ام دریا، قسمت هایی از تنم در تماس با ماسه هاست و پشتم را هم تکیه داده ام به ماشین کوچکی که نامش را فندق گذاشته ام. دو روز آینده ارائه ای سخت پیش استادم دارم که سخت ذهنم را درگیر کرده. سمت راستم چند خانواده اند که زنان شان سیاه پوشیده اند و روسری گذاشته اند و مردانشان لخت و آبتنی کنان زنانِ روسری گذاشته ی خانواده های دیگر را نگاه می کنند.و در سمت چپم، دو پسر با سن هایی نزدیک به سنِ پدر ا...
همانطور که یک تاجر محتاط از سرمایه گذاری تمام سرمایه اش بر روی یک موضوع خودداری می کند، خردمندی نیز احتمالا ما را بر حذر می دارد که تمام شادی خود را تنها از یک سمت انتظار داشته باشیم....
زان که نوعی انتقام است،انتظار…!...
من انتظار روزی را می کشم که مردم با توجه به نوع شخصیتشان قضاوت شوند، نه از روی رنگ پوست خود....
اگر از کسی چیزی را انتظار نداشته باشی، هیچوقت سرخورده نمی شوی....
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ”ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼﺍﻧﺘﻈﺎﺭ......
شبم به وعده و روزم به انتظار گذشتبه هیچ و پوچ مرا روز و روزگار گذشت...
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدیچه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدیخلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکنخدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدیبرای ما که خسته ایم نه؛ ولیبرای عده ای چه خوب شد نیامدیتمام طول هفته را به انتظار جمعه امدوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدیمیلاد امام زمان(عج) مبارکباد...
سر راهت در انتظارمبرده هجرت صبر و قرارمجز ظهورت ای گل زهرابه خدا حاجتی ندارم...
یابن الحسن دارد زمان آمدنت دیر می شوددارد جوان منتظرت پیر می شوددانم چو نامه ی عملم را نگه کنیاشک از چشمان شما سرازیر می شود...
کاش این جمعه بگوییم به تبریک ظهورش صلوات!...
دلتنگی ما به نهایت خودش رسیده یا صاحب عصر،الهی گلباران کنیم حضور مقدست رو...
چه خوب است یڪ شب ،همہ مابراے ڪسے دعا ڪنیم ؛ڪہ هر شب به تنهایےبراے ما دعا میڪند ... اَللهمَ_عَجّل_لِولیڪَ_الْفَرَج...
جهان برای قدوم مبارک شما مهدی جان تطهیر شده. باقیمانده ی اشک جهان است از سختی انتظار که هر شب از آسمان برسرمان می بارد. مهدی جان براستی که همه این روزها چشم انتظار آمدنت هستیم....
همه ی جاده ها خبر از آمدن کسی میدهند.ببین چگونه کعبه لباس خلوت و سکوت پوشیده تا به پیشواز صدای قدمهای منجی برود...آمدنش چه نزدیک است!... " او خواهد آمد..." ....
نقطه امن جهان،شیب کم شانه توستزهره کان و مکان،صورت دردانه توستگلبن بی مَثَل دخت پیمبر ، مهدینرجس پرپرمان، مادر مهرانه توستهمه از حال غریب و غم هشتم گویندغربت غالبمان ،غیبت رندانه توستحیدری وار بیا حیدر کرار زمانجمکران منتظر منبر مردانه توستپرده بردار از این مصلحت طولانیکه جهان معبد و منزلگه شاهانه توستما که یعقوب نبودیم،چو یوسف گشتییوسف هرچند خودش قاصد دیوانه توستکشتی کفر به بندرگه ما آمده استحال مظلوم جهان،ش...
با مهر که نیامدیآبان چشم براه چیدن واژه های عاشقانه و بوسه بر لبهایت راانتظار می کشدتا یک عمر دوست داشتن را درکنار هم زندگی کنیم.....
بنفشه ها... چه عریانبهار... چه نزدیکشهر .. چه بی تابپنجره... چه صادقمن... چه در انتظارتو... چه آسوده... چه بی واژهچه بی حیرت خفته ای...
یا مقلب القلوب و الأبصاردر دلم ماند حسرت دیداردفتر عمر من ورق زده شدیکسال گذشت _یکسال بی بهارامسال" هیچ عایدم نشد به جزمعنای بی کسی و... مفهوم انتظارمن شمردم تا به سه ... نشد بازیمیسپارم این سه را به چهاربا آه _با زبان شکوه می گویمنفرین به تو ای چرخ روزگارباز عاشقانه میخوانم اگرکه نگویی : مرا با تو چه کار...
انتظار وقتی قشنگ است که به بن بستِآغوش تو ختم شود ...!️️️...
راین ِ گوشه کنار راین/بوی ِچمخاله می دهد/بوی نای وماهی سیم وزهم ماهی.اب ارام بود/کف سرد بود/روی انگوشتان دست من.قایق ها هندوانه بار زده اند/ پاروها اب شیرین را می برند.زیر سایه بید مجنون/صدای گیتار دخترک/ به زخمم نمک می پاشد- مرا می برد تا قلم گوده/دکه ی حسن سبیل/باد عریان است/ بادبان قایق برافراشته است/پاسی از شب گذشته است/نیزار مست و پاتیل.در انتظار /نشسته ام روی بلندی کنار رود/ انبوه یاد ها/از همان کوچه بازار می گذرد/که/ اورهان ولی...
آرامشی که امروز دارم ؛مدیون انتظاریه که دیگه از کسی ندارم......
موهایم سفید شددر انتظار کسی که قرار بود با عاشقی روسفیدم کند......
میخواهمعوض شودنقش هاتو در انتظاربمانیو برنگردممگر در خیالت...
به آدمى که شما را معلق نگه میدارد،نمیتوان دل خوش کرد ... باید فرار کرد از این نسل آدمها ...اینها شما را به جهنمِ انتظار عادت میدهند؛تا در بهشتِ خودشانبا خیالِ راحت زندگى کنند .....
درخت شمشاد را دوست دارمکه سبز وسر پا درون برفبه انتظار نشسته است برای بهار...
عطر یک شکوفه ی بهار نارنج ات برای من کافیست بهار، تا آمدنت را به انتظار بنشینم...
خودت گفتی که وعده در بهار است، بهار آمد دلم در انتظار است، بهار هرکسی عید است و نوروز، بهار عاشقان دیدار یار است...اللهم بفاطمه عجل لولیک الفرج......
گرچه همه موافقاند که زندگی زنجیره لعنتیِ از دست دادنهای یکی پس از دیگری است ، اما افراد معدودی آگاهند که یکی از بدترین و آزاردهنده ترین از دست دادنها که در دهههای بعدی زندگی انتظارمان را میکشد ، خواب راحت شب است !...
انتظاری،از کسی نخواهم داشت!وقتی که... خندهایتبرآورده میکنندتمامِ آرزوهای دلم را.....
دوست دارم سه شنبه ی آخر اسفنداز زیر کرسی تنهایی امنبودنت را بکشم بیرونبیاندازم کف اتاقشعر بپاشم روشکبریت بزنمو از آتش یکسال انتظار بپرمبهار بی حضور تو کابوس این خواب زمستانی ستدوست دارم شکوفه، بهانه ی تو باشد چهارشنبه سوری مبارک...
دیر زمانی نیست آشنایی ما شروع شده اما در این مدت کوتاه فهمیدم تو تنها کسی هستی که می خواهم باقی زندگی ام را با او ادامه بدهمدعوت می کنم در روز زیبای ولنتاین همراهم باشی تا احساسم را با تو در میان بگذارم. بی صبرانه در انتظار دیدنت هستم. پیشاپیش ولنتاین مبارک...
پسربچه ای که عقب تاکسی نشسته بود از مادرش پرسید: «امروز اون قطار رو برام می خری؟» مادرش گفت: «نه مامان جون، امروز نه.» پسربچه گفت: «پس کی؟» زن گفت: «دفعه بعدی که اومدیم بیرون.» راننده از آینه نگاهی به زن و پسر کوچکش کرد، بعد گفت: «خانم اگه دارید به بچه می گید دفعه بعد، لطفا دفعه بعد که اومدید بیرون حتما براش بخرید.»زن پرسید:«چطور؟»راننده گفت: «برای اینکه چشم انتظار میمونه... انتظار هم خیلی سخته... یا قولی ندید یا به قولی که می دید عمل...
این جهانِ بزرگ را باید مثل کتابی باز ببینی ؛ مثل کتابی که در انتظار خوانندهاش است. هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده، اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی ......
کم نیستند شادیهاحتی اگر بزرگ نباشندآنقدر دست نیافتنی نیستندکه تو عمریستکز کردهای گوشه جهانو بر آسمان چوب خط میکشی به انتظارحبس ابد هم حتی ، پایان داردپایانی بزرگ و طولانیچه آسان تماشاگر سبقت ثانیههاییمو به عبورشان میخندیمچه آسان لحظهها را به کام هم تلخ میکنیمو چه ارزان میفروشیم لذت با هم بودن راچه زود دیر میشودو نمیدانیم که ؛ فردا میآیدشاید ما نباشیم....
آیا ما سزاوار بودیمتمام خیابان را در باران برویمو در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟...