شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
هیچ و باد است جهانگفتی و باور کردی؟!کاش، یک روز، به اندازه ی هیچغم بیهوده نمیخوردی!کاش، یک لحظه، به سرمستی بادشاد و آزاد به سر می بردی...
برای خوشبخت شدن با یک مرد کافیست او را باور کنی ، حتی اگر دوستش نداشته باشیو برای خوشبخت شدن با یک زن کافیست او را دوست داشته باشی ، حتی اگر باورش نداشته باشی ......
صبح ات رو با شادی شروع کنحتی اگر ته ته قلبت خوشحال نیستیوقتی به یه روز شاد فکر کنیمی تونی به غم ها غلبه کنی باور داشته باش...
برگ پاییزمبی تو می ریزمنو بهارم کننو بهارمای بهار باور من!...
صدایت میزنمگوش بده ، قلبم صدایت میزندشب گِرداگِردَم حصار کشیده استو من به تو نگاه میکنماز پنجرههای دلم به ستارههایت نگاه میکنمچرا که هر ستاره آفتابیستمن آفتاب را باور دارممن دریا را باور دارمو چشمهای تو سرچشمهی دریاهاست...
همیشه آنچه که درباره من میدانی باور کن ,نه آنچه که پشت سر من شنیده ای من همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای...
باور کن بانوجان...اگرکسی عاشقانه دوستت داشته باشد و از دل و جان بخواهدتنه میرود و نه میگذارد فکررفتن به سرت بزند.......
صبح ات رو با شادی شروع کنحتی اگر ته ته قلبت خوشحال نیستیوقتی به یه روز شاد فکر کنیمی تونی به غم ها غلبه کنی باور داشته باش...!...
بشر تا زمانی که زندگی را به عنوان چیزی مقدس باور نداشته باشد و به همنوعان خود به چشم برادر نگاه نکند، زندگی دیگران را تباه خواهد کرد....
مردابباور رودیکه جا ماند...
هنوز عاشق ترینمای تو تنها باور من...
ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ!! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴے ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺋﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﯾﺎﺩآﻭﺭﯼ کنے ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻧﮑﻨﺪ..!!!...
کودکی از مسئول سیرکی پرسید:چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل می تواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!صاحب فیل گفت؛این فیل چنین کاری را نمی تواند بکند.چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟صاحب فیل گفت؛وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم.تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثر...
هنوز باور ندارم رفتن تو دست خاک سرد سپردن تن تو هنوز باور ندارم ، هنوز باور ندارم...
دوستت دارم بسیار بیشتر از آنچه در باورِ توستبسیار بیشتر از آنچه در توانِ من است...
بی قرار توام...باور کن...
ز بس خندیدمو پنهان نمودم راز خود راکسی باور ندارد در دلمدریای درد است......
چه کسی حرف مرا / درد مرا باور کرد؟ تو ...بیا با من باش...
داشتم آمدنش را باور......
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنیاگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنیتو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم...
تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیستناچار این پرواز را این بار باور میکنم...
تو را باور دارم از میان اشک ها و خنده هاتو را باور دارم حتی اگر از هم دور باشیمتو را باور دارم حتی صبح روز بعدآه وقتی سپیده نزدیک می شودآه، این احساس هم چنان در قلبم استمگذار زیاد دور شوم،مرا پیش خود نگاه دارآنجا که همواره تازه می شومو آنچه را که امروز به من داده ایبا ارزش تر از آن است که بتوانم ادا کنممهم نیست دیگران چه می گویندمن تو را باور دارم...
او نگاه می کردمَن هم نگاهاو دور می شدمَن ویران .. !باور کنید آدم هابا چشم هایشان می میرندمی کشند .. می روند .....
به دست هابیشتر از قلب باور دارمدستش را که میگیریقلب ... با سرعت بیشتریشروع به تپیدن می کند...
چهقدر ناراحت کننده است،وقتی توهمات یک فردبه باورهایش تبدیل میشود......