شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
یک نَفر پیشِ فَلَکْ ریش گِرو بگذاردبلکه دست اَز سرِ آزردنِ ما بَردارد... :)...
اِی کاش دَرِ دیزی ما باز نمیماند ، یا کاش که دَر گُربه کَمی شرم و حیا بود.....
در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی!...
آرزو مُرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت غم نمیگردد جدا از جانِ مسکینم هنوز......
دختری از امت عیسی دلم را برده است یا محمد، همتی ده تا مسلمانش کنم...
تو گر گناه من شوی توبه نمیکنم ز تو جام لبت بنوشم و باز گناه میکنم ......
ساوه مشهور به انار است و بَم به رطبش یار ما نیز ، به شیرینی مرموز لبش...
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمدما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم...
عاشق کشی ، دیوانه کردن ، مردم آزارییک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی...
عطر گیسوی تو پر کرده هوارا ، نکندلای موهای خودت ، قمصر کاشان داری...
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنمکه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم...
عاشقی جرم قشنگیست در انکار مکوش آرزوبیرانوند...
عمریست پای درس زندگی نشسته ایمتا یادمان دهند زندگی همیشه نیست(آرمان پرناک)...
جامانده ی وصلیم که آتش شده مرهمتا زخم بسازیم، بسوزیم به یادش...(آرمان پرناک)...
دلم کنار دلت حال بهتری داردخدای خوب برایم تورا نگهدارداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
بد تر از عاقل شدن مجنون را چه غم؟!باور عقل نکن،راهی به جز انکار نیستملیکانقدی(پناه)...
چون بره ای ست گم شده در پیچ گردنهخالی که روی گردن تو جا گرفته است...
عالَم همه زیبا بوَد، اما یقین، اما یقیندنیای پاک کودکی، زیباترین! زیباترین!...
رسید ایام تابستان،دوباره مشت گل وا شدهزاران راز پنهانی،به یک لبخند افشا شد. شرف.م.شمیم...
بر گونه ی من نوشته با خط درشتاینجا خطر ریزش اشک است بروعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
گفتم که باید دور دنیا را بگردمدیدم تو دنیای منی دور تو گشتمعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
نکند بی تو دلم عاشقِ یاری بشودشَک به دل راه بده، گرچه محالست بیا...
من ز لبت صد هزار بوسه طلب داشتمهر چه به من داده ای وام ادا کرده ایعیسی دل ها تویی کز نفس جان فزامرده ی صد ساله را جان به تن آورده ای...
حتی پرندگان همکمک می کنند به همدیگربیا نزدیکنزدیکترکمکم کنببوسمت...
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیستداروفروشِ خسته دلان را دُکان کجاست؟...
هرکسی یک دلبر جانانه داردمن تو را...
مانده ام چگونه تو را فراموش کنمتو با همه چیز من آمیخته ای...
به تو دل بستمو غیر تو کسی نیست مراجز تو ای جان جهاندادرسی نیست مرا...
شرط ادب است بعد تو دست به زانو بنشیند دل ما...
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینمور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم...
این سر نه مست بادهاین سر مست، مست دو چشم سیاه توستبوسه، بوسه از آن لب ربودنیستتنها تو را ستودممحبوب من به سان خدایان ستودنیست...
بی آنکه تو را دیده باشماز تو هزار خاطره دارمدیوانه منم که آرزوهایم را باور کرده ام...
با آنکه زِ ما هیچ زمان یاد نکردیای آنکه نرفتی دمی از یاد، کجایی ؟...
بهشت را دوبار دیدمیک بار در چشمانتیک بار در لبخندت...
مرا زیستن بی تو، نامی نداردمگر مرگ منزندگی نام گیرد...
آرام بگویم دوستت دارمتو بلند بلند مرا در آغوش می کشی ؟...
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم ؟آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم...
تو نیستی که ببینی چگونه با دیواربه مهربانی یک دوست از تو میگویمتو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم...
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد...
لب تر نکن اینقدرکه زجرم بدهی بازیک مرتبه محکمبغلم کن که بمیرم...
ما را به غیر یاد تو اندر ضمیر نیست...
اینقدر مرا با غم دوریت نیازاربا پای دلم راه بیا قدری و بگذار ...این قصه سرانجام خوشی داشته باشدشاید که به آخر برسد این غم بسیار...
کدام خانه ؟کدام آشیانه ؟صد افسوسبی تو شهر پر از آیه های تنهاییست...
چشمانت شبیه برف هزار ساله ای استکه زندگی رااز یاد زمین برده...
من تو را والاتر از تنبرتر از من دوست دارم...
تو جان مرا از تلخی و درد آکنده ایو من تو را دوست داشته امتو مهیب ترین دشمنی مراو من تو را ستوده ام...
من لامذهب ، بی دینبه تو ایمان دارم...
آری، من آن ستاره امکه بی طلوع گرم تو در زندگانیمخاموش گشته ام...
در شبان غم تنهایی خویشعابد چشم سخنگوی تواممن در این تاریکیمن در این تیره شب جانفرسازائر ظلمت گیسوی توام...
دوستت دارم اگر جز گناهان من استدوستت دارمتا گناهانم باز هم سنگین شود...