پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
صاحب سخنی و صاحبِ انجمنیدر دولتِ عشق، مالکِ قلبِ منیاز دیده گُمی و سازِ قلبم دستتمیسازی و مینوازی و میشِکنی...
آغوشِ تو بوی مهربانی دارد🥀دستانِ تو حسِ زندگانی دارد🤝ای کاش همیشه فصلِ باران باشد🌨 آن آب و هوا از تو نشانی دارد💕...
مانندِ سپیده پاک و زیبا شده ای💛پر شور ترین حرفِ لبِ ما شده ای💜خورشیدِ من از چشم تو بیرون آید🌝فانوسِ من و دیده ی دریا شده ای🌬...
روزی، من و تو، با هم، رفتیم به باغ🌳آویزان بود، رو درختی، یک زاغ🌳گفتی تو که عبرتِ کلاغان است این🌳من سوخت دلم، به حالِ آن بچّه،کلاغ🌳 زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)🌿🌳🌴🌿...
در باغ قدم زدن بسی زیبا بود🌳حسّی به میانِ گلِ جانِ ما بود🌳آن منظره ی دار و درخت و، استخر🌳در قابِ نگاهِ من، پر از رویا بود🌳 زهرا حکیمی بافقی(الف احساس)🌿🌳🌴🌿...
بر شیشه ی احساس کسی چنگ نزنبا زخم زبان به دیگران سنگ نزنوقتی که خبر نداری از سر کسیبیهوده به او تهمت صد رنگ نزن اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
از روزنِ احساس، تو را دیده دلم/پروانه ی رخسارِ تو گردیده دلم/هر برگ، زِ گلبرگِ رخِ خوبِ تو را/تکرار به تکرار، پسندیده دلم/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
احساس، به جامِ نگهِ «تو»، دارم؛پیوسته از این حسّ صفا سرشارم!آیا که شود، باز بیایی پیشم؛تا بنگری احساسِ دلِ بیمارم؟شاعر: زهرا حکیمی بافقی کتاب: دل گویه های بانوی احساس...
برخیز؛ بیا، نزدِ دلم؛ دلدارم!آخر، منم انسانم و یک دل دارم!یک دل؛ که نه صد دل، شده ام شیدایت؛گل بوسه ی حس، بر لبِ «تو»، می کارم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی کتاب: دل گویه های بانوی احساس...
با یک دلِ حسّاس، پر از، احساسمافسوس که هرگز تو نداری پاسمآب از سرِ من هم که گذشته دیگربگذار بگویند که آس و پاسمشاعر: زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
یک عالمه اشک از دلت می گیرند هی آینه در مقابلت می گیرندخورشیدِ بزرگ من کمی همّت کندارند به سادگی گِلت می گیرند ...
بی تو نه بهار و رنگ و بویی دارم نه سیزده و سبزه و جویی دارم تنها غم تو سراغ من آمده است من پیش غمت چه آبرویی دارم...
دیشبدیشب دل من هوای آن میکده داشتبا باده و می قرار یک شبه داشتبا آن دف و سنتور وناز رُبابتا صبح سحر اِعجاز حنجره داشتشاعر:حسن سهرابی...