یکشنبه , ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روزهای سخت می آیی همیشهتفسیر کوهی! روح دریایی همیشهبا زندگی و قصه اش در جنگ بودیخورشید را با زخم های خود سرودیطوفان غم زد در خودت گاهی شکستیگاهی تو هم با بی کسی از پا نشستیآیینه ای فریاد می زد حسرتت رابر روی دوشت می کشیدی غربتت رااز خنده و از دلخوشی محروم بودیدیوارها شد شاهدت! مظلوم بودی...تنهایی ات هی زخم خورد از دست مردمرویای معصوم تو مُرد از دست مردمسردرگمی در بودنت تکرار می شدطوفان غم ها بر سرت آوار می...
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارددر کوچه هایش با هوایت غرق دردماین روزها حالی نپرس از من که بدجوراین شهر را یک شعر سرخ از غصه کردمبعد از تو حسرت شد برایم مهربانیاینجا تمام مردمش قهرند با هماز ازدحام پوچشان پیداست غربتحس می کنم اینجا فقط تنهاست آدم!دور از منی... دور از منی که عاشقانهگاهی کنارت در خیالم می نشینمهرجای این دنیا که باشی باتو هستمهرچند با این فکر هم غمگین ترینم!از شهرری رد می شوم با یادت هرروزمیدان آزادی...
ما دوتا یاغی بودیماز همون روزای بد!غربت و بی کسی مونمشت اول رو که زد... ساز خریدیم زندگیواسه ما کوک نشد!هیچکسی به بغض ماحتی مشکوک نشد! خوبیش اینه که با همروزای خوب ندیدیم!خیلیا مارو زدنتا با هم قد کشیدیم! تووی سمفونی مامرده بود آرزومون!من شدم آیدین و توبغض کردی توو جنون! چی شد آق منگولیا !!بین اون صدتا داداشیکی شون فرمون موندقصه مون مرد نداش[ت] باتو از نازی آبادتا خودِ میدون شوش،گاهی وقتا رد ...
هر روز ما را می کشد یک ترس، تشویشگاهی نبود آب، گاهی هم گرانی!بی زندگی هر روز درگیریم با مرگ هر روزمان شد یک بلای ناگهانی!◾ شاعر: سیامک عشقعلی...
اگر بر روی لب، لبخندها دارمغمی ناجور در این بندها دارم من عمری شب به شب از کوه می آیممن از تکرار یک اندوه می آیم تو از من شعر می بینی غمم را نه!غزل ها را تو می چینی غمم را نه! من آن گورم که غم دارد و در ظاهرکسی چیزی نمی داند از این شاعر مرا در من بخوانی خود نمایان استکه بم در هیبت بیجار ویران است! مرا در من بخوانی مرگ خواهی دیدهزاران لاله از این قصه خواهی چید به کامم خنده هایم طعمِ خون دارد( و می گفتند این شاعر جنون دارد...
پسری که تورو با تموم قلبش می خواستاونی که به چشم هرکسی به جز تو زیباست!غرور گرگ داره! کوه غصه توو دلش!اونی که همه میگن وجودش دریاست!اونی که توو خیابونای شهر مرد شدهعشق تو چرا براش مثل یه کهنه درد شده؟ اونی که به پای تو پیر شده احساسش!می آد از ترانه هاش هنوزم عطر یاسش!اونی که حسرت دستای تورو بغض دارهتووی رسم زندگی همیشه یک بود تاسش!پسری که تموم دنیا اونو بی تو زده!اونی که تعهدش به عشق تو تا ابده! اونی که غصه هاشو؛ نمی گ...
لیلا! برای دست هایت یاس چیدمیک روسری با رنگ دلخواهت خریدم می خواستم شعری برایت گفته باشماما نشد! انگار نقاشی کشیدم دلگیر از دنیا نباشی مهربانم!دیشب دوباره خواب دیدم... خواب دیدم... لیلا! خودت خوبی؟ بگو از حال کوچهبا این خیابان ها به چشمانت رسیدم هر جا تو غمگین می شدی یا خسته بودیبا قلب بی تابم برایت می تپیدم! غم ها به پایان می رسد یک روز یک جا این جمله را من از زبانت می شنیدم! من عهد بستم با خدا، باشم کنارتوق...
زندگی دردی ست شاید نیست درمانش هنوزدر شروعش مانده ام با فکر پایانش هنوز سخت شد هرلحظه اش هرروز، هرجا، در دلمحسرتی دارم من از یک ذره آسانش هنوز قصه را غمگین نوشت از اولش شاید خدا هرکسی زخمی به دل دارد و بر جانش هنوز آب را از خون گرفتن رسمِ زشت زندگی ستاین که چیزی نیست می دانی تو از نانش؛ هنوز... جنگجوها آخرش یا زنده یا بازنده اندمن شکستم با خودم در اولین خانش! هنوز... از خدا دلگیر هستم بس که تنها مانده امنیست راهی ...
غم چشمان تو را می شنومکه در آن غربت شب می شکنیپرم از ضجه ی این شهر، بگونکند باز تو دلتنگِ منی؟▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
شده در کوچه ی باران زده آشوب شوی؟!به صلیب غم یک خاطره مصلوب شوی؟ شده با یاد کسی در تب و شب گریه کنی؟و نبینند و بخندی و خودت خوب شوی؟! و چه تلخ است که با ابر و غزل بغض کنیبزند رعدِ جنون، سنگ شوی! چوب شوی! شده عاشق بشوی؟ گل بخری! ذوق کنی؟نه بگوید به تمنای تو سرکوب شوی؟ تو... تو پروانه نبودی که بدانی چه شدهشده دلسوخته ی آتشِ محبوب شوی؟ شده در چاه بمانی که نجاتت بدهند؟به تماشای خودت، قصه ی ایوب شوی؟ شده پاییز بیاید...
این رفتن عمر ما چه ناغافل شدتاریخ خوشی، برای ما باطل شد ما هرچه که کاشتیم در پایانشیک مزرعه بی کسی فقط حاصل شد با هر غم اگر خوشی به آدم دادندآسان به خدا قسم خودش مشکل شد گفتند بزن به آب دریا، امادریا که به ما رسید بی ساحل شد! دلبسته ی عشق هم شدیم اما رفتمعشوقه ی بی فای ما، عاقل شد خوشبخت شدن دروغ بود از اولویرانه ی غصه، آخرین منزل شد!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
امروز می خواهم هوایت را ببوسم!زیبا شوی من چشم هایت را ببوسم! آنقدر خوبی! باوقاری! مهربانی!خانم! می خواهم صفایت را ببوسم!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
هجوم غم آمد شدی دلسرد!جهانت اگر شد سراسر درد به مو می رسد قصه اما نه!خدا ناامیدت نخواهد کرد!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
می روی تا گُر بگیرم از غمتتا بمانم در جنونی سینه سوز!صبر کن! من بی تو ویران می شومصبر کن! من دوستت دارم هنوز...□ شاعر: سیامک عشقعلی...
می شود شیرین به کامت زندگی، این روزگارزهر غم می نوشد از آواره گی، فرهادِ تو!می روی اما نگو برگشت دارد قصه ات آخرش یک روز من هم می روم از یاد تو...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
خوانده ای شعر مرا هیچ؟ نمی خوانی... نه...اینکه معشوق نمی خواندت، این یعنی: درد!من و یک شهر، شکستیم و ندیدی این جاهرکسی شعر مرا خواند؛ تو را نفرین کرد!شاعر: سیامک عشقعلی️...
ترس و افکارت معما می شود!هی به خود می گویی: آیا می شود؟مثل ابراهیم باشی، عاشقی!دل به دریا داد موسی... می شود...🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
ساحل شدی تا از تو آرامش بگیرمخوبی و بی همتایی ات را دوست دارم!خوشبخت هستم در هوایت تا همیشهخورشید من! زیبایی ات را دوست دارم!🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
و دستامو به دستات می سپارمچه خوبه! خوبه حال تو کنارمبهت این قول رو میدم همیشهکنارت باشم و تنهات نذارمتو پیشم هستی و آرومم اماهمون اندازه واسه ت بی قرارمتموم سال شد سبز از حضورتبا تو یک قرن تفسیر بهارمبه من لبخند می بخشی و هرروزچه شیرینه با عشقت روزگارممی بوسم دست هاتو عاشقانهیه شاخه گل روی موهات می کارمتورو قد تموم روزایی کهنتونستم بخندم دوست دارم!🟩 ترانه سرا: سیامک عشقعلی...
ای گل خوش عطر! ای از ماه زیباتر سلام!از دلم یک بار دیگر بر شما دلبر سلام!گرچه می سوزم ولیکن خیر دارد این جنونشد نمازم عشق! بسم الله! بر این شر سلام!🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
تنهایی ما قصه ی آیینه و برگ است!وای از دل آن غنچه که آماج تگرگ است!یک خنده نصیبم نشد افسوس در این عمربی رنگِ خوشی آخر هر خاطره مرگ است!⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
به خداوندی که هیچ اشکال در کارش نبود!سهم آدم خاک و این اندوه بسیارش نبودلطف او شد بغض ما، زندانِ گردی شد زمینبی حواسی ذره ای در خط پرگارش نبود!⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
آخرش لطف خدا شامل شد یارِ بی رحم، کمی عاقل شد جام می داد به دستم ساقیخواستم بوسه از او؛ حاصل شد...🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
گرفتی دست های خسته ام راو آغوشت پناه هق هقم شدچه کردی با دلم؟ آن لحظه انگارخدا در شکل یک زن عاشقم شد!⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
مرا بخوان به نام اشکمرا بخوان به نام درد!مرا صدا کن از قفساز عمق فصل های سرد!بریده ام! شکسته ام!مرا بخوان که خسته ام...مرا بخوان که از خودمهمیشه دور بوده ام!تمام عمر مرده ام...چه بی حضور بوده ام!شکست هرچه ساختم!مرا بخوان که باختم!به کام روزگار منپر از غم است این جهانقسم به سیبِ وسوسهجهنم است این جهاندروغ بود دلخوشی!بخوان به نامِ خودکشی...به راه های ناگریزبه آهِ بی صدا قسم!به مرگ سرخِ آرزو به خنده ی ...
طوفان رفیق غیرتِ دریایی ات بوداین گوشه ای از قصه ی زیبایی ات بودیاغی شدی و آسمان را فتح کردیدیوانگی زیباترین تنهایی ات بود...◻ شاعر: سیامک عشقعلی...
امام رضا (ع)سلام آقای خوب و مهربونم!اجازه هست من هم زائرت شم؟ ضریحت رو بگیرم قد عمرمشده حتی یه لحظه شاعرت شم!سرم پایینه از بس بغض دارممنو مهمون آغوشت کن این باریه برگم زیر آوار غم و درد تو این برگو از این پاییز بردار!میگن هستی پناه اهل غربتغریبم من درست مثل تو آقا!به جون کفترای گنبدت کهامید من تویی از کل دنیا...هنوز رج می زنم آواره گی موگرفتار یه طوفانِ عجیبم!نمی خواد بشکنه انگار طلسممبریدم! ناامیدم! بی ن...
هرگز جدا از دست هایت نیست دستم!تنها نخواهی بود چون من با تو هستم!◻ شاعر: سیامک عشقعلی...
با عکس هایت دردِدل کردن چه زیباست!گاهی تو را در خواب می بینم عزیزم!حالی نپرس از من که ویرانم برایت...من چندسالی هست غمگینم... عزیزم...رودم که در خود می روم هی سمت دیروزهی زخم هی نیش از شکستن خورده ام من!گفتی بگویم زندگی زیباست اما...شاید حواسم نیست! شاید مُرده ام من...گاهی نمی دانی چه می خواهی بگوییحتی کلامت در بیانت درد دارد!اصلا شده در یک قفس تنها بجنگی!؟و حس کنی دیگر توانت درد دارد! خوشبخت بودن دلخوشی می خواهد آخر...
گریه کن! گاهی اگه دلت گرفتگریه کن! گاهی اگه غمگینی...گریه کن! حتی اگه تا به ابددورم از تو و منو نمی بینی! گریه کن! ترانه های من اگهیه نفر رو یاد تو می ندازه!گریه کن! که آغوش خسته ی منتا همیشه به روی تو بازه...گریه کن! دنیا همینه مهربون!گریه کن! ما خیلی وقته بی کسیم!گریه کن! جاده هارو مه می گیره!گریه کن! که ما به هم نمی رسیم! گریه کن! ما باید این روزاروتسلیم هرچی که هست و بود بشیم!دستامون نمی رسه به روی ماهاگه ح...
ما باز می آییم آبی تر از دریا! از سینه ی دیروزهمراه با فردا!با وسعتی از نوربا آسمانی شادهم شوق با بوسهاز هرچه غم آزاد!با چشمه ها هم فصلبا رویشی پربارما بازمی آییمبا عطرِ گندم زارهرروز این لبخندتکرار خواهد شدخورشید در شعرمبیدار خواهد شد!ما باز می آییماین قصه سبز از ماستتا عشق می رقصدتا زندگی زیباست! شاعر: سیامک عشقعلی...
هر فصل باشد من هوایم سردِ سرد استباغی پر از مرگم که رنگم سرخ و زرد استاین روزها لالم ولی سرشار از حرف...با من چه کردی که سکوتم، شرحِ درد است!| شاعر: سیامک عشقعلی |...
جان خواستی! دادم! گرفتی تا بدانیمن در قمارِ عشق تو، دلداده بودم! خونم که سرخ از غصه شد، دیدم نماندیرفتی و فهمیدم نه! من... من ساده بودم! یک بار دیگر عشق را از دور دیدمیک بار دیگر با دلم در خود شکستم! من داغ این تنها شدن را قصه کردمتا زنده ام باید بماند پشتِ دستم! هرچند در این بی تو بودن های غمگینهی گریه کردم با خودم هرروز، هرشب هرچند قلبت سنگ شد با شعرهایم هرچند من ویران شدم هرروز، هرشب کشتی مرا با دست بی رحمِ غرور...
هیچ می دانی که یوسف بودنت زیباست! چونچاه می ارزد به تاج و تخت! زندانی بمان!چشم ها در غصه ات شد کور تا باشی عزیز!ماهِ من مصری نخواهد بود! کنعانی بمان! شاعر: سیامک عشقعلی...
نجیبی! با خدایی! مهربانی! برایت می نویسم تا بخوانی:حضورت بهترین تفسیر از عشقتو ماهی خوب من! امیدِ جانی!زمینم زیر پاهایت همیشهتو اما هم شکوهِ آسمانی! هوایی در تنفس های قلبم!تو مثل زندگی هستی! گرانی!چه دل هایی برایت رفته در شهرولی شاید خودت این را ندانی!جنون دارم برایت مثل فرهادمرا با خود به هرجا می کشانی!نباشی کار شعرم لنگِ لنگ استبه ذهنم واژه ها را می رسانی! شاعر: سیامک عشقعلی...
دلم گرفته مثل چشم های خیس از اشکدلم گرفته مثل کوچه های بارانی...اسیر غربتم در این هوای دردآلودتو از هجوم غصه در قفس چه می دانی!📝 شاعر: سیامک عشقعلی...
به آسمان، زمینِ خداوند سلام!به هرچه آفرید هنرمند سلام! به رود، چشمه، سنگ، به این پنجره هابه زندگی، به عشق، به لبخند سلام!شاعر: سیامک عشقعلی...
جرات ندارد غم، به سمت ما بیایدبا عشق شیرین تو سبز از خنده هستمهرروز من زیباست در این باتو بودنمن در کنارت فاتحِ آینده هستم! شاعر: سیامک عشقعلی...
ای شروع خوبِ هر دفتر شما!باز من دلداده و دلبر شما!عشق شد یک وسعتِ بی حد و مرزاین طرف من، آن طرف دیگر شما! با شما شعرم چه زیباتر شده!کرده ای شعر مرا محشر شما!گفته بودم! باز می گویم و بازاز تمامِ هرچه زیبا، سر شما! بی نیاز و سبز هستم پیش تاندیده ام حتی خدا را در شما!آرزو کردم شما را سال هامن نه اصلا! می کنی باور شما!؟یک کبوتر روی بام من نشستصاحب قلبم شدید آخر شما! شاعر: سیامک عشقعلی...
مثل یک شعرم که خارج می شود از وزنِ خود روزهایی دارم از ویران شدن هم، سخت تر! گاه می خندم که حالم را نپرسی، راستشنیست در دنیای ما، از من کسی بدبخت تر! شاعر: سیامک عشقعلی...
مادرم؛با زنانِ کوچهگرم صحبت بودند،یکی از آن ها گفت: یک نفر هست بگوید آیا!؟ عشق را! چیست!خنده روی لب مادر گم شد!بغض شکفت...آه کشید،گفت: بیچاره سیامک...و گریست! شاعر: سیامک عشقعلی...
مشتاقِ با من بودنی! جوری که باید نیستم!یک روز می آیی ولی، آن روز... شاید نیستم! شاعر: سیامک عشقعلی...
در شراب و شعر و شب، غرقِ شکفتن می شوی!عشق می افتد به سجده، تا تو یک «زن» می شود!شاعر: سیامک عشقعلی...
بعد از این، هرجا که اسم از ما دوتا می آورندبی تفاوت! سرد! دور از هم! جدا می آورند...می سپارم دست هایت را به دستِ زندگیکوچه ها کمتر، کسی را سمت ما می آورند!با هزاران قصه این مردم دل از ما می برندبی فایی را ولی، بهتر به جا می آورند...قدر بودن را نمی دانند! بعد از رفتنت،وقت دلتنگی، عزا با صد چرا می آورند! معرفت جایی ندارد در حریمِ قلب شانروزِ تنهایی برایت ادعا می آورند! بغض عاشق پینه بست از بی کسی، از خستگیعشق را دیگ...
هنوز هرجا که بی تو پا می ذارمشبیه کوه! هستی در کنارمغرورت هم برای من عزیزه!چقد زن بودنت رو دوست دارم!گاهی جای خدا احساس می شی! توو شعرام عطر سبزِ یاس می شی! چه خوبه که هوامو داری هرروز چه خوبه روی من، حساس می شی! هوای تو نباشه خونه سرده!هوات، حال خوشِ قلب یه مرده! روی موهات یه شاخه گل می کارمچقد شعرام تورو زیبات کرده!تو از هر گوشه ی این خونه ماهی!که با زن بودنت، یک تکیه گاهی! جهان بی تو پر از بی راهه می شهنباشی...
خانم! منو یادت نره هرجا که باشیگاهی سرم رو، روی زانوهات می ذارم...امشب قنوتت رو کمی طولانی تر کن! با گوشه ی چادر نمازت حرف دارم! خانم! دلم بدجور غم داره... می بینی؟من آسمون رو با هوات بارونی کردم! گفتی بمونم روی قولم با خدامونبگذر ازم! من راستش... نادونی کردم! می خواستی روشن بمونم مثل چشمهاما سرِ خام دلم، غرقِ هوا شد...من قبله مو توو بی کسی گم کردم و تو غمگین شدی... وقتی نمازِ من، قضا شد...دنیای من تاریک شد با ناامید...
مثل طرح های قاجاری!مثل سیبِ سرخِ تب داری!باشکوه مثل یک دریاهرچه زیباست، تویی! آری!هرچه چشمِ شور، دخترجان!از تو دورِ دور! دخترجان!شعر هرچه هست، تقدیمِ:خدای غرور! دخترجان!مثل کوچه های تبریزی!مثل کوردها دل انگیزی!ای شمالِ خاطرات سبزای جنوبِ زردِ پاییزی!خنده خنده ناز می پاشیکاش کاش! سهم من باشی!صورتت که ماه می مانددستِ عشق کرده نقاشی!بنده ات شدم! خدایم تو!ای دلیلِ شعرهایم تومی شود که مال من باشی؟آرزو شدی ...
باران بهانه بودشاید برای ما...تا بشکفد غزل از بوسه های ما! باران بهانه بود عاشق شویم بازبا خاطرات هم...مثل قدیم... باز...باران بهانه بود تا مهربان شویم!رنگین کمانِ عشقدر آسمان شویم!باران بهانه بود(لطفِ خدای خوب)تا آشتی کنیمبا حرف های خوب! باران بهانه بود تا هرچه مرد و زنراهی شوند باز در یک قدم زدن...باران بهانه بود تا چتر وا کنی! یک جورِ دیگریمن را صدا کنی...باران بهانه بود ...من بی تو...
جان خواستی! دادم! گرفتی تا بدانیمن در قمارِ عشق تو، دلداده بودم! خونم که سرخ از غصه شد، دیدم نماندیرفتی و فهمیدم نه! من... من ساده بودم! یک بار دیگر عشق را از دور دیدمیک بار دیگر با دلم در خود شکستم! من داغ این تنها شدن را قصه کردمتا زنده ام باید بماند پشتِ دستم! هرچند در این بی تو بودن های غمگینهی گریه کردم با خودم هرروز، هرشب هرچند قلبت سنگ شد با شعرهایم هرچند من ویران شدم هرروز، هرشب کشتی مرا با دست بی رحمِ بی غ...
مادر! نگو از خدا دلم خون است!شاید فراموش کرده آدم رادیگر صدایش نمی زنم چون کهاز دست داده ام اعتقادم را 🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...