شعرهای سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرهای سیامک عشقعلی
ای غم هر لاله ی پرپر سلام!
ای سکوت گریه ی حیدر سلام!
ماه نامت نور را تفسیر کرد
بر تو ای از عشق تنهاتر سلام!
خاک تا روزی که باشد کربلاست
جاودان شد بغض پیغمبر، سلام!
آسمان بوی غریبی می دهد
بیت بیت شعر من با هر سلام...
با...
از تمام هرچه زیبا دیده بودم سر تویی!
در قیاس ماه با زیبایی ات، بهتر تویی!
گفته بودی دوست داری شعرهایم را بخوان:
علت این شعرها تنها تویی دلبر! تویی!
جمعی از اهل هنر گفتند جادو می کنم
من فقط یک واژه پردازم که جادوگر تویی!
در هوایت زندگی کردن...
از اولِ این قصه تو هم باخته بودی...
در باورت از عشق چه ها ساخته بودی!
گفتی که چرا آخرش این شد؟ به تو گفتم:
با مُهره ی سرباز دلت تاخته بودی!
گفتم که... فریب است! فریب است! فریب است!
رفتی و ندانسته و نشناخته بودی...
ویران شدنت این همه!...
شاهباز ملک هستی! از ازل در یک ابد،
می درخشد پرچم سبز ولایت با علی!
عشق آمد آسمان را بست بر بازوی او
عرش را یکباره جان بخشید ذکرِ «یاعلی»!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
عید غدیر بر عاشقان امامت و ولایت مبارک 🌷
خورشید عشقم! ای بهار باور من!
ای در همین دنیا بهشت دیگر من!
ای بهترین رویای سبزِ تا همیشه
ای خوب من! ای اولینِ آخر من!
من در کدامین لحظه دیدم خنده ات را؟
هوش و حواس انگار پرزد از سر من
در روزهایی که کسی عاشق نمی شد
بردی...
زندگی «جنگ» بود
برای «نامنظم» بودنش
آموزش ندیده بودیم!
«من» و «تو»
هر کدام
اولین و آخرین سرباز این قصه،
خودمان برای خودمان!
آنقدر تنها هستیم که گاه
رو در روی یکدیگر
برای کشتن «ما»
بی رحم می شویم!
▪️سیامک عشقعلی
زبور
تورات
انجیل
قرآن...
ای کاش در صفحه ایی، سوره ایی، آیه ایی
حتی کوتاه!
می گفتی:
مبادا دلی را بشکنید!
▪️سیامک عشقعلی
من اهل جاده های بی غروبم
من اهل دردهای بی شروعم
برایم باختن معنا ندارد
که من همیشه در حال طلوعم
من اهل روزهای بی نشانم
من اهل کوچه های بی عبورم
هزاران بار اگر از پا نشستم
بلندم کرد در آخر غرورم
ندارم ترس از امواج دریا
هزاران صخره...
به اشک نخبه های در امین آباد سوگند!
به نام هر شهید کشته در راه خداوند!
به آه کارگر! وقتی که خالی ماند دستش،
به نسل ناامید از زندگی و فکرِ لبخند!
به بغض شاعر تبعیدیِ دلمرده و طرد
به شب تا صبح جان کندن برای مزدِ نا چند...
فقط...
آهسته بکوب درب را! ... انگار...
از باغچه یاس رازقی می چیند!
انگار صدای خواهرم آمد
این خانه هنوز خواب می بیند...
این خانه هنوز خواب می بیند...
در آینه ها ترانه می خوانیم
در جست و جوی «جزیره ی گنجیم»
دلباخته یِ «سپید دندانیم»
لبخند پدر بزرگ خالی نیست...
◾موومان آخر:
در من نشسته مردی
با قصه ایی غم انگیز
شهریوری پر از برگ
در ابتلای پاییز
تقویم عمر این مرد
سی سال سرد دارد
یک لاله زار حسرت...
سازی که درد دارد...
پایین شهر ذهنش
دریای بی کسی هاست
موسیقی سکوتش
یک سمفونی زیباست!
مردی که ساز می...
می خندی با تب لحنت
رو ذهنم عشق می پاشی
می پرسم کی به این خوبی
چشاتو کرده نقاشی!
درسته که واسه گفتن
آدم گاهی میشه ناشی
ولی مجنون شدم آره
همونی که تو لیلاشی
شدی دنیای این شاعر
خانومی که شما باشی!
◾شاعر: سیامک عشقعلی
باران روز بی کسی! یعنی: سیامک
یک عمر با دلواپسی... یعنی: سیامک
هر آه سرد و دم به دم! یعنی: سیامک
اردیبهشت زرد غم! یعنی: سیامک
آواره ی اندوه ها! یعنی: سیامک
تنها رفیق کوه ها! یعنی: سیامک
شب گریه های بی صدا! یعنی: سیامک
افتادن بی دست و پا!...
در اوج درد و غم، مراقبت هستم!
ای آخرین همدم! مراقبت هستم!
همیشه جنگیدم، برای لبخندت
اگر بمیرم هم؛ مراقبت هستم!
◾شاعر: سیامک عشقعلی
خورشید من!
ای پیامبر زندگی بخش شاعرانگی هایم!
ای همیشه ی شیرین زیبایی
که حسرت تسخیرت،
در ذهن آینه های شهر نبض می زند
و فردا
با پرچم سفیدش
در اقراری معصومانه
شهادت می دهد بی تکرار بودنت را!
با من چه کرده ای؟
که هرروز
عابدانه می نشینم به...
باز هم تب کرده احساسم ببین
ای خدای کوچک اشعار من!
می نویسم با تمنا با جنون
تا بخواند عشق بی تکرار من
باز هم می بوسمت در عطر گل
ذهنم از پروانگی سر می رود
ای تو تنها آرزوی قلب من
با تو رویایم چه زیبا می شود!
کهکشان...
نکند گریه کنی بعد، خدا گریه کند...
نکند آه تو در کوچه ی ما گریه کند
تو اگر اخم کنی شعر مرا می کشد و
شبم آواره ترین است کجا گریه کند...
کلماتم غم چشمان تو را می شنود
غزل از بغض تو سررفته بیا گریه کند
نکند لحن قنوتت...
حالا که پرچم ها سیاه هستند!
و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،
بیا از عشق بگوییم!
شاید آدمیزاد
تفنگش را زمین بگذارد
و نگاهش
در رنگین کمان زندگی
لبخندی را دنبال کند
که می رسد به آزادی!
به انسانیت! به دوستی! به ... به ...
هرچند خوب بودن در...
همه ی حرف مرا می دانی
ننویسم هم اگر، می خوانی
و چه خوشبوست هوایت اینجا
تو گلی! وسوسه ی کاشانی!
تو طلوع خزری با هر صبح
تو خلیجی! ابدی می مانی!
تو دماوند غرورم هستی
به خدا سبزتر از گیلانی!
من و دریا به تو عادت داریم
تو تلاطم...
باز هم بوی خوش یاس آمد
مرد دریایی احساس آمد
یک صدف داد به شب اقیانوس
شوق رقصید که الماس آمد
قصه ی آب و ادب شد تفسیر
آیه ی غیرت و اخلاص آمد
باوفا بود به عهد ماندن
اجمل و افضل فی الناس آمد
دامن عرش معطر شد و...
مرگ، بیداری عجیبی ست!
ناگهان چشم هایت را باز می کنی
و دیگر
خوابت نمی برد...
| سیامک عشقعلی |
خانم! وقتی گنبد آقارو دیدی...
غم و تنهایی مو یادت بمونه...
بگو: اینجا یکی با قلب خسته
سلام بی کسیشو می رسونه!
قنونت وقتی از بی تابی پر شد
بگو دنیای ما درگیر درده
بگو اینجا هوامونو ندارن
بگو حال و هوامون خیلی سرده...
ضریحش رو که بوسیدی با گریه...
مرا مادرانه تر به آغوش بکش!
درد
درد
درد
می چکد از تمام وجودم...
لب هایم را دوخته اند
اما سکوتم...
سکوتم را نوازش کن!
با سکوتم حرف بزن!
سکوتم را گوش کن!
و بعد؛
بگذار بخوابم...
هزار سال دیگر بیدارم کن
خواب مرحم است ولی
برای دردهای عمیق
شاید...