یکشنبه , ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
مرا با شعر کاری نبود!طرح لبخندت را دیدم،حیف بود آن را نَسُرایم......
همانا آن چه عمیقاً آشکار است را،جرأت کتمان نیست!و چقدر عشق ات تار و پود محکمی ست؛در سر تا پایِ وجودِ من!در میانِ واژه های گنگی که در ذهن درمانده امجای دارند، تنها \تو\ قابل فهمی!بقیه اش هذیان زاده شده،و از لب هایم به سوی جهانی فانی؛می شتابند.من در آغوشِ تو حبس ابد خورده ام؛و این حکم،تشویش اذهان عمومی را به همراه داشته است؛زیرا این شیرین ترین اسارتی ستکه تاریخِ بشریت به چشمِ خود دیده است!دوست داشتن ات؛موجودِ سرکشی م...
تو؛آغازی هستیبرای پایانِ ناخوشایندِ من!من هم،سربازِ شکست خورده ایکه انتظار چشم هایِ هستی بخشِتو را می کشد!دیدار تو؛طلبِ هر لحظه ی منِ آشفته است.عطرِ نسیمی که از جانب تو می وزدراهی جز عاشقی برایم نگذاشته است!در مقامِ دلبری چنان ماهریکه مراشاملویِ زمان کرده ای!وقتی دنیای کوچک منمابین دستانت جای می گیرد،روح تازه ای در من دمیده می شود.دشت گلگون گونه هایتقلبم را سرخ تر؛و لبخندت؛مرا به ادامه ی حیاتامیدوارتر ...
و عشقتنها به خاطر وجود توست،که زیباستبه خاطر وجود غنج هایی که روی لبت ریسه میروند...به خاطر وجود دل ضعفه هاییکه من از تماشای لبخندتمیگیرم......
و منآن رهای سرکشم که جادوی لبخندت ماندنی ام کرد...!...
گاهی وقتا یه صفحه ی گوشیآرزوها رو قاب می گیره.وقتی عکسِ تو رو نشون می دهدنیا بوی شراب می گیره.شکلِ زن های تو مینیاتور،عشوه های خریدنی داری.طعمِ شاتوت داره لبخندتبوسه های چشیدنی داری.تو خیابون مثِ یه آهوییگم شده بینِ بوقِ ماشین ها.توی وان یه پریِ دریاییبی قرارِ همیشه ی دریا.میونِ ماسه ها که می شینیتنِ آبا رو موج می گیره.سرِ نخ که تو دستِ تو باشهقلبِ بادبادک اوج می گیره.روی لب هات «ژوکوند» می خنده،توی چشمات...
آه شیرین تر از جانم...بیهوده از من می گریزی..بیهوده رُخ می پوشانی.. من تو را میبینم ..حتی با پلکهای فرو بسته..تو را در باد..در آفتاب..در صبح..در ابر..در عطر..تو را همه جا می بینم..لبخندت روی لب تمام کودکان شهر معصومانه می رقصد..توی تمام زمزمه های عابران شهر، نام تو جاریست...و هر گلستان غنچه لبهای تو را بر من شکوفا می کند..آه شیرین تر از جانم...تمام قرار های عاشقانه جهان تکرار اولین دیدار ماست ..بیهوده از من می گریزی...و حتی شب..تمام ستاره ها انگا...
من از زندگی سر می روموقتی لبخندت را پرنده ها برایم می آورندو جهنمِ کوچکمریز ریز گل می دهد!زندگی از من سر رفته اماحالا که دلتنگ توام....سهمِ مرا از زندگیلبخندی کنببند به پایِ پرنده ایکه این نامه را برایت گریست.......
بخند!هنوز می شوداز گوشه ی لبخندتخورشیدی برداشتبرای فردا......
بخند برایم...لبخندت رابه هر زخمی که زدم خوب شد...
ڪنار منی و لبخندتتزریق جان استدر من...️️️...
می شود حس کردعشق را از نگاهتو لبخندتنشان می دهدنقشه ی گنج خوشبختی را ......
بخیر می شود این صبح های دلتنگیببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت...
اجازه بده لبخندت دنیا رو تغییر بده ولی هرگز اجازه نده دنیا لبخندتو تغییر بده...
میدانم، در مسیر بی انتهای تقدیر روزی می آید که کم روی صندلی چوبی ام در تراس نشسته ام و صدای قطرات باران را زندگی می کنم و تو از پشت پنجره با لیوان چای، لبخندت را به من می بخشی...می دانم که آن روز می آید...آدمیزاد یک عاشقی ابدی از خدا طلبکار است......
شیرین تر از قند است لبخندت بخند... ...
لبخندت... تفسیر شعراى مولاناست...با تو دلم گرمه...بى تو جهان تنهاست..️....
کمی بخندشاید لبخندتشیرین کند قهوه ی سکوت تلخت را...
و لبخندتبهترین بهانه استبراے اینڪهنبضم بزند ......
️و لبخندت.بهترین بهانه استبرای اینکه نبضم بزند ...️...
تکیه گاهم اگر تو باشیبه تمام ️تلخی های دنیالبخند می زنم و غمی ندارممنحنی لبخندت هزار درد را درمان میکند آرامشبا تُؤ معنا پیدا می کند....
لبخندتزندگی من استزندگی کن برای من جانم️️️...
در طلوع چشمانت پلک می گشایم!صبح، هم رنگ چشمان توست!زیبا میدرخشد، شبیه لبخندت چه قدر، این صبح ها رادوست دارم، مانند تو ...️️️️...
بار اولی که لبخندت را دیدم،فهمیدم بقیه ی آدما ها فقط ادایش را در می آورند ......
چال گونه اتچاشنی لبخندت استکدام ھنر دلنوازتر وکدام دمنوش گواراتراز لبخندت......
آفتاب توییکه ترانه صبح را می نوازیو من واژه هایم را در انعکاس چشمانت شعر می کنم سپیدی صبح بر دامنت چنگ می زند و تو سلانه سلانه با لبخندت زندگی را نوید می دهی ️️️...
نگاهت را نوشته ام صدایت را بوسیده امو لبخندت را سنجاق کرده ام به دلم حالا تو هرچه می خواهی نباش من با علاقه ات زنده امو با خیالت خوش،،،️️️️...
دنیا دنیا بیایند و بروندتو نمی شوندمڹ:یڪ لبخندتیڪ حرفتیڪ نگاهت رابہ تمام دنیا نمیدهم و با قلبم دوستت دارم ️️️...
I even have a sense of ownership to your smileمن حتی به لبخندت هم حس مالکیت دارم. ️️️...
بخند ای بر لبانت رنگ فروردینکه لبخندتگواهی می دهدهرگز زمستان بر نمی گردد!!...
- صبح باش ؛کمی بیشتر بخند امروز و کمی بیشتر مهربان باش بگذار لبخندت چراغِ دلی شود.....
تو اتفاق ناب من در هر صبحی صبح من با تو و لبخندت صبح می شود و چشمانت که جسم و روحم را تسخیر می کند ....
لبخندت تعادل شهر را بهم میریزدتو بخند من شهر را از نو میسازم...
روی لبخندت مکث کن ..چند ثانیه فقط بیا جای منو زل بزن به خودت ..میبینی؟عجیب دیوانه میکند آدم را ...!...
تا ابد باید بخندی جان فدای خنده اتخط لبخندت شده امضای من ،میخواهمت...
کنار منیو لبخندتتزریق جان استدر من...
لبخندت ...زندگی من است ،زندگی کن برای من جانم...
به من بهانهای بدهتا کنار تنهایی تو بمانم...یک لبخند بزنتا منبخاطر لبخندت بمانم...
روى لبخندتمکث کنچند ثانیه فقطبیا جاى منو زل بزنبه خودت میبینى عجیب دیوانهمیکند آدم را ...!!!...
دنیایم را میدهم برای لبخندت...هراسی نیست ...شاد که باشی دوباره دنیا از آن من است......
در لبخندت، من چیزی زیباتر از ستارگانِ آسمان می بینم...تو که هستی، غرق در آرامشملبخندِ تو به معنایِ واقعی، زیباترین چیزی است که در تمامِ زندگی ام دیده ام...عشق چیزی است که من هر روز در لبخندِ تو می بینم، فرقی نداردچه ساعت از شبانه روز باشدصدایت را که می شنومخورشید در دلم طلوع می کندتو را جانا، به حدِ بت پرستی دوست دارمامروز بیشتر از دیروز دوستت دارمو فردا بیشتر از امروزو این ضعفِ من نیستقدرتِ تو است...تولدت مبارک خُدایِ کوچ...
به طُ بدهکارَم دستِ کمْ یِک جآنبرای هَر لبخندَت...
لبخندت دنیایم را تغییر میدهد.......
بی قرار توام که لبخندتاول مهر و آخر مهر است...
دختر عزیزملبخندت تمام خستگیهای دنیا را از بین میبردهر روز برای خوشبختی تو دعا میکنمهیچ وقت حتی ذرهای از حس عاشقانه من به تو کم نمیشودعشق همیشگی منتو بزرگترین بهانهی زندگی هستی...
با لبخندت تعادل شهر را بر هم میزندتوبخند من شهر را دوباره میسازم...
تو نیستی...لبخندتقاب شده بر دیوارو دلخوشمبه گرفتن عکس دستانتترا بجان این همه دلتنگیهرکجای اسمان ایستاده ایقول بدهبخوابم بیاییمیخواهم تمام بغض هایم را ببارم...