متن عشق بازی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق بازی
مرا
دعوت کن،
مرا به پرده ی برهنه ی شب،
به مرز وحشی نفس هایت و
جذر و مدی که،
غرقم کند به ضیافت گرمای تنت
و
بازوانی که،
پناهم بدهد
از کویر سرما زده ی عشق!
مرا دعوت کن؛
مرا،
در میان مرز آغوشت،
به استثمار لبانت و صلیب...
بازهم امشب با نگاهت عشق بازی میکنم
خاطراتت را دوباره صحنه سازی میکنم
چنان ویرانم از عشق تو ای مه روی زیبایم
که با دستانت در خیالم دست درازی میکنم
دو چشمت کرده حیرانم که همچون بره آهویی
به یاد چشمان تو هر شب دل نوازی میکنم
مجنون با انگشت روی ِخاک مینوشت . .
لیلی ؛ لیلی . .
پرسیدند چه میکنی؟!
گفت: چون میسر نیست مرا کام او ؛
عشق بازی میکنم با نام او !(:
± اینجوری باید عاشق بود!💜🗞
لاف عشق ومهربانی میزند دائم به من
خوب میدانم زبانش با دلش یکرنگ نیست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بانو که لبش فقط نمک دارد و بس❗️
صد فتنه با دوز و کلک دارد و بس😑
گفتم که کمی ببوسمت دزدانه؟؟
گفتا که تنت میل کتک دارد و بس! 🙈
✍: همایون بلوکی
نُسخه ی لب های تو دارالشفاءِ دردهاست
کاش گَردَم بستری تا بوسه درمانی کنی
<همایون بلوکی>
دلم در پیراهن مردانه ات
زندگی می کند
در چهارخانه های نارنجی اش
آشپزی می کند
در آستین بالا زده ات
عشق بازی می کند
در کل بگویت ای یار
پیراهن تو
شهری دارد
که زادگاه من است...
سجده صاد
ماه اسفند است
ماه عشق بازی با بهار
خوش به حالت که دراین ماه زیبا به دنیا آمدهای عشق من!
تولدت مبارک